dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

۱۴۰۳ ثور

 

  
       شنبه ۱  ثور ۱۴۰۳
     باد ملایم آمد و رفت. ازش بسیار دلخوش شدم.  ۱

 

       یک شنبه ۲  ثور ۱۴۰۳
     عکس این صحفه را تبدیل کردم. متوجه شدم که در آلمان هم خرزه هندی وجود دارد! ضمناً چند روز پیش فیصدی چربی بدنم به ٪ ۲۸.۵  نزول یافته است. بسیار خوشحال شدم.      ۱

 

       دو شنبه ۳  ثور ۱۴۰۳
     در هوا رطوبت زیاد بود. تقریباً ۹۰ فی صد بود. نیمشب زمانیکه سینه‌ام بسیار تنگ میشد،  گمان کردم که ریزش کردم. رفته رفته نفس عمیق کشیدم، حالم بهتر شد. شکر.      ۱

 

       سه شنبه ۴  ثور ۱۴۰۳
     امروز هم هوا رطوبت زیاد دارد. حتی در اوطاق عرق میکنم. فهرست کار‌هایم را نوشتم. نظم مرا آرام میکند. شکر.      ۱

 

       چهار شنبه ۵  ثور ۱۴۰۳
     زمانیکه با موبایل از خودم عکس میگرفتم، بسیار مایوس شدم. آه. ضمناً از زووم پیغام رسید. متوجه شدم که حسابم رایگان نبود. برای استفاده تخته سفید بیشتر از ۳۰۰ ین یعنی دو دالر بود! خورد اما آسیب دیدم. بزودی آن را لغو کردم. شکر.     ۱

 

       پنج شنبه ۶  ثور ۱۴۰۳
     دو کار را انجام دادم. یکی شان کار ترجمه بود و دیگر برای سفر خودآموزی کردم. بعضی اوقات باران شدید بارید. مانند موسم بارانی بود.     ۱

 

 

       جمعه ۷  ثور ۱۴۰۳
     متوجه شدم که برنامه را غلط فهمیده بودم. پیش از این که به دیگران خساره برسانم، خوب شد که متوجه شدم. آه. شام در کورس به شاگردان انگلیسی را درس دادم. در نقش بازی، محاورهٔ انگلیسی را تمرین کردیم. شکر.     ۱

 

       شنبه ۸  ثور ۱۴۰۳
     صبحدم باران شدید بارید اما یک ساعت بعد تا شب آفتابی شد. شکر. دیگر چون که گرف تکت تخفیف  ۱۵٪ فی صد داشتیم، به رستوران کباب با شوهرم رفتم. زمانیکه گوشت را بریان میکردیم، ناگهان ظرف برنج شوهرم به زمین افتاد!  آن ظرف در هوا یک بار چرخ خورد و پس خوشبختانه بالای زمین راسته افتاد! شکر خدا. کارمندها به میز ما آمدند! دیدند که همه چیز سالم است، از حالت ما هم پرسیدند و رفتند. بهر حال  غذا خوشمزه بود! شکر.     ۱

 

       یک شنبه ۹  ثور ۱۴۰۳
     برای سفر کار، کمی آمادگی گرفتم. بعد از ظهر کار را تمام کردم. هوا بارانی بود و هوا رطوبت زیاد داشت.     ۱

 

       دو شنبه ۱۰  ثور ۱۴۰۳
     کار ترجمه را دوباره نگاه کردم. دیگر، کار ترجمهٔ نو را از عربی به جاپانی ترجمه کردم. باران شدید با وقفه‌ها بارید و آفتابی شد. شکر.     ۱

 

       سه شنبه ۱۱  ثور ۱۴۰۳
     کار ترجمه را دوباره خواندم و نگاه کردم. پس به شرکت ترجمه فرستادم. بعد از ظهر  با شوهرم به ستاربکس رفتم. تقریباً اولین بار در یک سال بود. آب خربوزه را نوشیدم. بسیار تازه و مزه‌دار بود! شکر. شام سند عربی را دوباره نگاه کردم. چیزهای را که دیروز نفهمیده بودم فهمیدم و ترجمه کردم. شکر.     ۱

 

       چهار شنبه ۱۲  ثور ۱۴۰۳
     کار ترجمهٔ عربی را دوباره نگاه کردم و فرستادم. شکر. بعد از ظهر، درس دری داشتم. چیز نادر را صحبت کردیم. استادم مثل تفتیش یک یک از من پرسید. بعداً برای درس‌های خوشنویسی آمادگی گرفتم. شکر. وقت بیشتر از انتظار طول کشید. پس چند چیز را امروز نتوانستم انجام بدهم. فردا آنها را میکنم.     ۱

 

 

       پنج شنبه ۱۳  ثور ۱۴۰۳
     مقالهٔ بلاگ را نوشتم. شکر. پیشنهاد امروز را فکر میکنم. اطاقم پر از افکار گوناگون نیست اما کمی فکر کردم.     ۱