dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

سرطان ۱۴۰۲

 

دفتر خاطرات روزانه

   
پنج شنبه ۱ سرطان ۱۴۰۲
صبح برای کلاس خوشنویسی، خط را تمرین کردم. چون که دیروز شاگردم به من پیام داد. «حالم خوب نیست، میخواهم در درس فردا رخصت بگیرم.» جواب دادم. « طبعاً. لطفاً استراحت کنید.» از این رو امروز درس آنلاین نداشتم. و کلاس خوشنیسی هم دایر نشد. شام به کورس رفتم تا درس بدهم. زمانیکه با شوهرم برگشتم، متوجه شدیم که از یک اتاق بلند هتل همسایه آب مثل آبشار میریخت. مانند باران شدید بود. ما به کارگرش اطلاع دادیم.      

 

جمعه ۲ سرطان ۱۴۰۲
 چون که امروز روز یادبود اویکناوا بود، نه تنها مکاتب اوکیناوا بلکه کورس شوهرم هم رخصتی بود.  از این رو، من هم امروز کار نکردم. صبح با شوهرم به شهر سفال، یعنی ده یومیتان رفتیم. از ناها تا ده یومیتان به بس بیش از یک ساعت دربرگرفت. آنجا بسیار پیاده رفتیم، عرق مثل آبشار ریخت. اما از دیدن سفال زیبا لذت بردم. شکر.      

 

شنبه ۳ سرطان ۱۴۰۲
 چون که دیروز رخصتی گرفتم، امروز دو نوع کار ترجمه را انجام دادم. بعداً کار خانگی دری را کمی آمادگی گرفتم. شکر.      

 

یک شنبه ۴ سرطان ۱۴۰۲
 کار خانگی را ادامه دادم و به استاد فرستادم. شکر. بعداً موهایم را خودم رنگ کردم. در طرز استعمالش نوشته بود که چون رنگ قوی است، لازم است که دو بار شامپو و لینس کنید.      

 

دو شنبه ۵ سرطان ۱۴۰۲
 صبح و بعد از ظهر اسناد را ترجمه کردم. شام به کورس رفتم. تا بعد از نه بجه به شاگردان درس دادم. همه برای امتحان مکاتب با تمام نیرو درس میخواندند. شکر.      

 

سه شنبه ۶ سرطان ۱۴۰۲
 صبح کار ترجمه انگلیسی را انجام دادم. شکر. بعد از نان چاشت، کلاس آنلاین داشتم. خوب گذشت. تلاش زیاد میکنم تا ترجمه اسناد را امروز تمام کنم.      

 

چهار شنبه ۷ سرطان ۱۴۰۲
 چون که دیشب تا ۱۱ و نیم بجه شب کار کردم، امروز کمی گیچ بودم. تقریباً شش بجه صبح، از دور آواز زنگ ساعت (یعنی آواز پرندگان) را شنیدم اما خیالی بود. دو کمپل را که در موسم باران نتوانستم بشویم، شستم و خشک کردم. الحمدلله. صبح مدتی نیم ساعت درس انگلیسی آنلاین داشتم. خوب گذشت. بعداً کار ترجمه دیگر را ادامه دادم. بعد از نان چاشت،‌ درس دری داشتم. خواندن داستان کوتاه نو را آغاز کردیم. این داستان درباره عشق است.      

 

پنج شنبه ۸ سرطان ۱۴۰۲
 صبح برای مایعنات سالانه پیش داکتر دندان رفتم. بعد از برگشتم، اسناد باقی مانده را ترجمه کردم. بعد از نان چاشت، خط کتابت را تمرین کردم. از سه و نیم بجه در کلاس خوشنویسی شرکت کردم. غزل حافظ را بنوبت خواندیم. شکر.      

 

جمعه ۹ سرطان ۱۴۰۲
 صبح  تا شام اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم و شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعداً از الماری بادپکه را کشیدم، پوشش را باز و پاک کردم.      

 

شنبه ۱۰ سرطان ۱۴۰۲
 صبح  کالا را شستم، کارخانگی دری را انجام دادم. بعد از نان چاشت، برای کلاس خوشنویسی تمرین کردم. بسیار سخت بود.      

 

یک شنبه ۱۱ سرطان ۱۴۰۲
 از کتابچه ها و کتب عکس گرفتم و به سایت آپلود کردم. در آینده اگر خوشنویسی بهتر بنویسم، میخواهم چلیپا را بنویسم و تی شارت را بسازم و به دکانم بفروشم... ضمناً بعد از نان چاشت، کار عربی را دوباره نگاه کردم و به شرکت ترجمه فرستادم. شکر.      

 

دو شنبه ۱۲ سرطان ۱۴۰۲
 از صبح تا تقریبا سه بجه در کار امتحان شرکت کردم. اسناد را نوشتم پس به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعد از ظهر نسیم آمد و زمزمه کرد و رفت. شکر. بعداً به کورس رفتم تا نه بجه درس دادم. روز دراز بود.      

 

سه شنبه ۱۳ سرطان ۱۴۰۲
 صبح و بعد از ظهر کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. شکر. شام به کورس رفتم.      

 

چهار شنبه ۱۴ سرطان ۱۴۰۲
 بعد از کلاس آنلاین انگلیسی نیم ساعت صبح، و بعد از ظهر هم اسناد عربی را ترجمه کردم. بسیار واضح و آسان بود.        

 

پنج شنبه ۱۵ سرطان ۱۴۰۲
 صبح به بازار رفتم. بعداً برای کلاس خوشنویسی تمرین کردم. بعد از ظهر در ویبنار ترجمه شرکت کردم. مفید بود. نیم ساعت بعد، در کلاس خط شرکت کردم. بسیار مفید بود. شکر.        

 

جمعه ۱۶ سرطان ۱۴۰۲
 صبح کلاس آنلاین نیم ساعته را انجام دادم. برای درس اسناد را خواندم. ضمناً امروز روز تاناباتا بود یعنی که سال یکبار عاشق و معشوق میتوانند دیدار کنند. ناگهان تلفون آمد. از پولیس بود. بعداً برای بررسی فروشگاه آنلاینم به خانه آمد! بهر حال خوب گذشت. شکر. امروز روز تاناباتا بود اما تلخ بود.۱

 

شنبه ۱۷ سرطان ۱۴۰۲
 صبح تا بعد از ظهر کارخانگی دری را ترجمه کردم پس به استادم فرستادم. شکر. بعداً خوشنویسی را تمرین کردم.        

 

یک شنبه ۱۸ سرطان ۱۴۰۲
 صبح سه بار کالا شویی و خشک کردم. هوا آفتابی بود. تابستان است. ضمناً بعضی اوقات پاسورد میلم را فراموش میکنم. امروز هم فراموش کردم. اما ده یا پانزده دقیقه بعد،‌ دستهایم دوباره یادشان آمد.        

 

دو شنبه ۱۹ سرطان ۱۴۰۲
  در کیوشو باران شدید میبارید، اما در اوکیناوا آفتابی بود. کاش که ابرها را بتوانیم تقسیم کنیم! با شوهرم به بازار رفتم تا ام ها را بخریم و به خویشاوندان ما بفرستیم. برای درس آنلاین فردا، اسناد را خواندم. از شام تا نه بجه در کورس درس دادم. شکر.        

 

سه شنبه ۲۰ سرطان ۱۴۰۲
  برای کلاس آنلاین امروز اسناد را ترجمه کردم پس کار عربی را ادامه دادم. بعد از ظهر، درس آنلاین داشتم. خوب گذشت. شام به کورس رفتم و بعد از نه بجه برگشتم.        
 
چهار شنبه ۲۱ سرطان ۱۴۰۲
  بعد از کلاس نیم ساعته صبح،‌ اطاق ها را پاک کردم. پس اسناد عربی را ترجمه کردم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. ازش لذت بردم. داستان این بار درباره سِحر بود. عجیب بود.۱۱
 
پنج شنبه ۲۲ سرطان ۱۴۰۲
  اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم و به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعداً برای کلاس خوشنویسی تمرین کردم اما درس لغو شد. پس برای کلاس فردا  آمادگی گرفتم. شام به بازار رفتم.        

 

جمعه ۲۳ سرطان ۱۴۰۲
  بعد از کلاس آنلاین نیم ساعته صبح، به نانوایی رفتم. شام به کورس رفتم تا نه بجه درس دادم. شکر.        

 

شنبه ۲۴ سرطان ۱۴۰۲
  چونکه بطور جواب هدیه آم های ما، از برادرم مار ماهی رسید، برای نان امشب آن را خوردم. اول بار در چندین سال بود. بسیار مزه‌دار بود. از بردارم و خانمش هم سپاسگزارم.        

 

یک شنبه ۲۵ سرطان ۱۴۰۲
  دیشب و امروز صبح کتاب نوازندهٔ ستار جاپانی را تا آخر خواندم. ازش بسیار لذت بردم. بعد از ظهر اسناد عربی را ترجمه کردم. ناگهان باران مثل آبشار بارید. شکر.        

 

دو شنبه ۲۶ سرطان ۱۴۰۲
  امروز روز بحر بود. باران شدید میبارد و آفتاب میدرخشد. آن چند بار تکرار شد. چند بار متوجه شدم که امسال مرا پشه گزید. جاهای که پشه خورد خارش میکنند.        

 

سه شنبه ۲۷ سرطان ۱۴۰۲
  خانه را پاک کردم. بعد از نان چاشت، کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم و فرستادم. شکر.  امروز دوبار متعجب شدم.        

 

چهار شنبه ۲۸ سرطان ۱۴۰۲
  بعد از کلاس آنلاین نیم ساعته صبح، برای کارخانگی دری اسناد باقی را ترجمه کردم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. با استادم درباره چندین نقطه نظر دادیم. بسیار خوب. بعد از درس، آواز نویسندهٔ داستان را شنیدم.        

 

پنج شنبه ۲۹ سرطان ۱۴۰۲
  چون که دوشنبه این هفته رخصتی بود، گمان کردم که یک روز کار هنوز باقی مانده. امروز برای شاگرد نو کورس، اسناد را خواندم و کارهای دیگر را انجام دادم. بعداً برای شاگردان دیگر، اسناد را آمده کردم پس برای رئیس کورس فرستادم. شکر. بعداً کار عربی را آغاز کردم.        

 

جمعه ۳۰ سرطان ۱۴۰۲
  بعد از کلاس آنلاین انگلیسی صبح، خانه را پاک کردم. پس برای استاد دری کار خانکی را فرستادم. شکر. بعداً کار عربی را ادامه دادم.        

 

شنبه ۳۱ سرطان ۱۴۰۲
  از صبح تا شام کار عربی را انجام دادم اما تمام نشد. هشتاد فی صد را تمام کردم اما ۳ صفحه دیگر سخت باقی مانده است. امیدوارم که فردا تمامش کنم!۱      

دفتر خاطرات روزانه