dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

جوزا ۱۴۰۲

 

دفتر خاطرات روزانه

دو شنبه  ۱ جوزا ۱۴۰۲
 صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بعداً به دو شرکت ترجمه درخواست نوشتم و فرستادم. شام به کورس رفتم.

 

سه شنبه ۲ جوزا ۱۴۰۲
برای درس امروز اسناد را پیش خواندم و ترجمه کردم. سخت بود. بعد از ظهر کلاس آنلاین داشتم. خوب گذشت. بعداً خانه را پاک کردم.   

 

چهار شنبه ۳ جوزا ۱۴۰۲
بعد از کلاس آنلاین صبح، چرت زدم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. خوب گذشت. امروز هم از استاد خیلی ممنونم. بعداً به بازار رفتم تا ماهی بخرم. بعد از نان شب، خوشنویسی را تمرین کردم. در کلاس خط آنلاین شرکت کردم. از استاد خط هم سپاسگزارم.   

 

پنج شنبه ۴ جوزا ۱۴۰۲
چون که درس صبح نداشتم، تا هفت بجه خوابیدم. برای درس کورس، اسناد انگلیسی را خواندم. ضمناً آخر ماه گذشته، از چات جی پی تی یک سؤال را پرسیدم. سؤال: «آینده کار ترجمه چه میشود؟ چون که ترجمه ماشینی بسرعت پیشرفت میکند، مترجمان کارشان را از دست میدهند؟» چات جی پی تی جواب داد. «حتماً ترجمه ماشین بسرعت پیشرفت میکند. اما فکر نمی کنم که تمام مترجمان کارشان را از دست بدهند. دلیلهایش این و آن است. و غیره ...» فهمیدم. چات جی پی تی به من دلداری میدهد. کمی گیچ شدم.   

 

جمعه ۵ جوزا ۱۴۰۲
صبح کلاس آنلاین داشتم.  بعد از نان چاشت، برای شرکت ترجمه نو اسناد را ترجمه کردم. شام به کورس رفتم و بعد از نه بجه برگشتم. شکر.   

 

شنبه ۶ جوزا ۱۴۰۲
دیدم که حالا در اوکیناوا فلم «عنکبوت مقدس» نمایش داده میشود. نمیدانم به دیدنش بروم یا نه.    

 

یک شنبه ۷ جوزا ۱۴۰۲
طوفان هنوز نیامده. کالا را شستم و خشک کردم. برای درس انگلیسی، اسناد را خواندم و ترجمه کردم.   

 

دو شنبه ۸ جوزا ۱۴۰۲
بعد از درس آنلاین صبح، اسناد را ترجمه کردم. شام سینما رفتم تا فلم «عنکبوت مقدس» را ببینم. چیز را که کارگردانش میخواهد بگوید بشدت به دلم رسید.   

 

سه شنبه ۹ جوزا ۱۴۰۲
ترجمه را ادامه دادم. بعد از نان چاشت، کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. بعداً ادامه اش دادم. چون که فلم دیروز مرا شدید تکان داد، تمام روز در فکرم بود.   

 

چهار شنبه ۱۰ جوزا ۱۴۰۲
صبح زنگ خطر در شهر ناها مرا بیدار کرد. آه. بعد از کلاس آنلاین صبح، به بازار رفتم. بعداً دو کتاب را تا آخر خواندم. بعد از نان چاشت درس دری داشتم. با استادم صحبت عمیق داشتم. ازش لذت بردم.   

 

پنج شنبه ۱۱ جوزا ۱۴۰۲
طوفان میآید. باد تند می وزد. باران شدید میبارید. صبح اسناد ترجمه را چندین بار نگاه کردم و به شرکت نوی ترجمه فرستادم. شکر. بعد از نان چاشت، در کلاس خوشنویسی که از دیشب به امشب انتقال شده شرکت کردم. بعداً از شرکت ترجمه دیگر پیام گرفتم. «مبارک، کامیاب شدید. و غیره.» خوشحال شدم اما بوی خطر را احساس میکنم. پس تحقیق کردم.   

 

جمعه ۱۲ جوزا ۱۴۰۲
طوفان از اوکیناوا بخیر گذشت. شکر. چون که دیروز کار نو را گرفتم، صبح و دیگر آن را ترجمه کردم. شکر. شام به کورس رفتم. زمانیکه به خانم شاگرد تشریح میدادم، پیش چشم‌هایم او بسیار خواب آلود بود و بعضی اوقات حتی میخوابید! چه بی ادبی بود. آن منظره مرا متعجب ساخت. اگر آینده کسی بخوابد، تشریح را تمام میکنم.     

 

شنبه ۱۳ جوزا ۱۴۰۲
هوا آفتابی شد. به بازار رفتم. بعداً ترجمهٔ اسناد را ادامه دادم. کالاشسته شده به زودی خشک شد. شکر.     

 

یک شنبه ۱۴ جوزا ۱۴۰۲
امروز هم اسناد را ترجمه کردم. هوا آفتابی بود.     

 

دو شنبه ۱۵ جوزا ۱۴۰۲
چون که امروز هم آفتابی بود، دو کمپل را شستم و خشک کردم. شکر. موسم بارانی امسال  خشک است. بعداً کار ترجمه را ادامه دادم. ضمناً از مادرم پیام گرفتم «گل ها که پارسال برای روز مادر هدیه کردی، امسال زیبا شگوفه کردند. راستی سال گذشته بسیار بد بود...» پس پرسیدم«راستی سال گذشته گلها بد بود؟» چرا اکنون مادرم همین چیز را میگوید...؟ نمی فهمم. اگر میگفت، همان وقت میگفت،  یا اگر نه، هیچ نمی گفت؟ چاره ندارم.  شام مدتی دو ساعت در کورس کار خورد را انجام دادم.     

 

سه شنبه ۱۶ جوزا ۱۴۰۲
چون امروز هم آفتابی بود، یک کمپل دیگر را شستم. اسناد را ترجمه کردم. بعد از ظهر، درس آنلاین انگلیسی داشتم. اسناد سخت بود. بعداً ترجمه را ادامه دادم.     

 

چهار شنبه ۱۷ جوزا ۱۴۰۲
ترجمهٔ اسناد را تمام کردم. شکر. بعداً تا شام دوباره اسناد را نگاه کردم. فردا پیش از فرستادن، دوباره میبینم. شب برای روز پدر مار ماهی را فرستادم.      

 

پنج شنبه ۱۸ جوزا ۱۴۰۲
اسناد ترجمه را دوباره دیدم پس به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعد از نان چاشت، با وکیل آنلاین مشورت کردم. پیشنهاد مفید داد. شکر. بعداً به بازار رفتم. پس خانه را پاک کردم. امروز چیزهای زیاد را انجام دادم. مانده نباشم...      

 

جمعه ۱۹ جوزا ۱۴۰۲
چندین کار خورد را انجام دادم. بعد از نان چاشت ناوقت، کار خانگی دری را آمادگی گرفتم اما تمام نشد. شام به کورس رفتم. بعد از ۱۰ بجه به خانه برگشتم.      

 

شنبه ۲۰ جوزا ۱۴۰۲
چون که دیشب ناوقت بود، هشت بجهٔ صبح بیدار شدم. بعداً کالاشویی، سودا خریدن و کارخانگی دری را انجام دادم. پس برای کلاس خط، تمرین کردم.      

 

یک شنبه ۲۱ جوزا ۱۴۰۲
چند روز پیش کسی از من یک خواهش کرد و جواب داد. بعداً برای درس آینده، ترجمهٔ بیانیه جاسیندا آردرن را ادامه دادم. زبان های انگلیسی و مائوری سخت بود اما محتویاتش بسیار خوب بود.      

 

دو شنبه ۲۲ جوزا ۱۴۰۲
چند کار خانه را انجام دادم. شام به کورس رفتم. همه روز باران بارید. منظره باران باریدن مثل اینکه آسمان گریه میکنه بود.      

 

سه شنبه ۲۳ جوزا ۱۴۰۲
کار ترجمه جدید را گرفتم. شکر. بعد از درس انگلیسی آنلاین پس  از ظهر، آن را انجام دادم. شام از استاد خوشنویسی پیام آمد. پیام قبول امتحان گذشته بود. هزار دفعه سپاس گزارم. شکر. معجزه است! میدانم طریقش تا ابد ادامه دارد. پس خانه را پاک کردم.      

 

چهار شنبه ۲۴ جوزا ۱۴۰۲
صبح کامپیوترم بسیار آهسته کار میکرد و بعضی اوقات توقف کرد. پس حافظه نهان یا رایانش (کاش میموری) را چیک کردم. بیش از بیست هزار فایل وجود داشت! همه اش را پاک کردم. بیش از نیم ساعت در برگرفت. بعداً کامپیوترم زود حرکت کرد. شکر. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. بعد از دو هفته بود. خوشحال شدم. با استادم چند نقطه را صحبت کردم. به صحبت ناشیانه ام گوش کرد و به من تجربه اش را گفت. بسیار مفید بود. خیلی ممنونم. چون که امروز باران میبارید و موجم هم بلند بود، نتوانستم که خودداری کنم.۱

 

پنج شنبه ۲۵ جوزا ۱۴۰۲
صبح در امتحان شرکت ترجمه و تحقیق شرکت کردم. سه ساعت دربرگرفت. بعد از نان چاشت، خوشنویسی را تمرین کردم پس در کلاس خط شرکت کردم. بعداً اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم. دو معما را حل کردم پس به شرکت فرستادم. شکر. زمانیکه نگاه و بررسی میکردم،  آواز برنامه الجزیره را میشنیدم. عطر را شمیدم. خودم فکر کردم. «چه است؟ آه. این عطر مصریان است باوجود اینکه در اطاقم هیچ کس نیست، چرا بوی عطر است؟» بسیار عجیب بود.      

 

جمعه ۲۶ جوزا ۱۴۰۲
صبح نتیجه امتحان دیروز را گرفتم. کامیاب شدم. شکر. بعداً برای درس های کورس، اسناد را خواندم و سؤالات ریاضی را تمرین کردم. بیش از سه ساعت دربرگرفتم. شام تا نه بجه در کورس درس دادم. شکر.      

 

شنبه ۲۷ جوزا ۱۴۰۲
هوا بارانی بود اما لباسها را شستم و در خانه خشک کردم. چون که دیروز کسی کارت و برچسپ های فارسی را خرید (شکر)، صبح آن را آماده کردم و فرستادم. بعداً کار خانگی دری را ادامه دادم پس بعد از ظهر فرستادم.      

 

یک شنبه ۲۸ جوزا ۱۴۰۲
کالا را شستم. بعداً متوجه شدم که یک دفتر در فروشگاه ام فروخته شد. شکر. بعداً برای آینده، عکس های اجناس را گرفتم. برای درس فردا، اسناد را خواندم. ضمناً حتی چند روز بعد، یک منظره در فکرم میماند.      

 

دو شنبه ۲۹ جوزا ۱۴۰۲
صبح بسیار خوابآلود بودم. برای درس امروز ریاضی و اسناد انگلیسی را خواندم و تمرین کردم. پس برای مسابقهٔ ترجمه کوتاه، اسناد را ترجمه کردم. فردا دو باره نگاه میکنم. .      

 

سه شنبه ۳۰ جوزا ۱۴۰۲
صبح اسناد ترجمه را دوباره دیدم و برای مسابقه فرستادمش. شکر. بعداً برای پر کردن رنگ‌ خودکارها، به بازار رفتم و رنگ‌های نو را خریدم. بعد از نان چاشت، در امتحان برای شرکت ترجمه تحقیق شرکت کردم. امتحان صوتی و تحریری بود. بسیار سخت بود.      

 

چهار شنبه ۳۱ جوزا ۱۴۰۲
صبح نتیجهٔ امتحان دیروز را گرفتم. جواب مبهم بود (ویا جواب واضح نبود). شاید اسنادم عالی نبود اما ‌بطور ذخیره مرا میخواهد بگیرد. بهر حال شکر. بعداً خانه را پاک کردم. پس سودا خریدم. کار ترجمه جدید را گرفتم. شکر. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. امروز شاید استادم سالم اما کمی خسته بود. مانده نباشد. یک داستان دیگر را تا آخر خواندیم. شکر. بعداً کار نو را گرفتم. شکر.      

دفتر خاطرات روزانه