dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

اسد ۱۴۰۲

دفتر خاطرات روزانه

   
یک شنبه ۱ اسد ۱۴۰۲
  صبح به بازار رفتم. بعداً اسناد عربی را ترجمه کردم. تا شش و نیم بجهٔ شام وقت گرفت. تمام شد اما چندین نقطه را نمیفهمم. امیدوارم که فردا آنها را حل کرده بتوانم.         

 

دو شنبه ۲ اسد ۱۴۰۲
  صبح تا شب اسناد عربی را چند بار نگاه کردم و به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. در میان این کار، درس آنلاین صبح و درس دری بعد از ظهر داشتم. خوب. شب در کلاس خط شرکت کردم. در این روزها قلم های من و خطم خوب نبود. قلم‌ها را تراش میکنم.         

 

سه شنبه ۳ اسد ۱۴۰۲
  بعد از این که برای درس کورس امروز، اسناد انگلیسی را خواندم،  کلاس آنلاین دیگر صبح داشتم. خوب گذشت. بعد از یک بجه تا کورس رفتم. تا شش و نیم بجه درس دادم و کار دیگر را انجام دادم. بعد از نان شب، برای فردا، آمادگی گرفتم. .         

 

چهار شنبه ۴ اسد ۱۴۰۲
  بعد از کلاس انگلیسی آنلاین صبح، برای امتحان آخر شرکت بررسی، اسناد را خواندم و کمی نوشتم. فردا ادامه‌اش میدهم. قبل و بعد از ظهر باران بسیار شدید بارید. حتی تا حوالی یک و نیم بجه ادامه‌ داشت، اما به کورس رفتم و تا شش بجه درس دادم. شش بجه زمانیکه شاگردان برگشتند، آنها مثل ختم فلم، یک یک «خدا حافظ» گفتند و رفتند.

 

پنج شنبه ۵ اسد ۱۴۰۲
  صبح بعد از کالا شوئی، کار بررسی را انجام دادم و به شرکت فرستادم. باران بعضی اوقات بارید. از دو بجه کورس رفتم تا درس بدهم. امروز هم روز بارانی بود.

 

جمعه ۶ اسد ۱۴۰۲
  صبح بعد از کلاس آنلاین، کار دیروزم از شرکت بررسی تکمیل نبود و شرکت از من بخش اضافی را خواست. نان چاشت را خوردم پس کورس رفتم. بعد از دروس رئیس کورس به من گفت: «این کار باقی مانده را انجام بده.» گفتم«نخیر. نمیخواهم. برای درس های آینده، اسناد انگلیسی دیگر را زیاد باید بخوانم و آماده کنم. علاوه بر این، آن کار را هم بدون معاش باید انجام بدهم؟ چه است؟ سرمایه‌دارها همیشه کارگران را استثمار میکنند و سود میبرند! تو هم سرمایه‌دار استی.» گفت: «فهمیدم. آنرا خودم آنجام میدهم.» «بلی.»

 

شنبه ۷ اسد ۱۴۰۲
  صبح کالاها را شستم. پس کار خانگی دری را فرستادم. شکر. چون که از شرکت بررسی، دیدار آنلاین پیشنهاد شد، با شرح حالم جوابم را فرستادم. برای کلاس خوشنویسی شب،‌ تمرین کردم. اما کلاس نداشتم.   

 

یک شنبه ۸ اسد ۱۴۰۲
  چون که یک هفته بسیار مصروف بودم، امروز کمی آرامی یافتم. ترجمه داستان کوتاه دری را به کمپیوتر نوشتم. بعداً برای درس آنلاین اسناد انگلیسی را خواندم و کمی ترجمه کردم.   

 

دو شنبه ۹ اسد ۱۴۰۲
  طوفان نزدیک شده اما هنوز آفتابی بود. شام بعضی اوقات باران بارید. صبح اسناد را ترجمه کردم. بعد از ظهر در کورس درس دادم. خوب گذشت.     

 

سه شنبه ۱۰ اسد ۱۴۰۲
  چون که طوفان آمد، در خانه بودم. شوهرم نتوانست که کورس را باز کند و او هم در خانه بود. صبح در امتحان تقریری آنلاین شرکت کردم. بعداً یک ساعت درس انگلیسی آنلاین داشتم. خوب گذشت. بعد از نان چاشت تا هفت بجه کار ترجمه را انجام دادم. شکر.  بعضی اوقات باد تند که من هنوز ندیده بودم میوزید.     

 

چهار شنبه ۱۱ اسد ۱۴۰۲
  چون که طوفان بسیار تند و شدید بود، از دیشب تقریباً نتوانستم بخوابم. از صبح تا ظهر اسناد را ترجمه کردم. بعد از ظهر، درس دری داشتم. خوب گذشت. خوشحال شدم. بعداً کار ترجمه را ادامه دادم. ضمناً بعضی اوقات نمیدانم این درست است یا نه. فکرهای متناقض در دلم یک دیگر را دنبال میکنند.     

 

پنج شنبه ۱۲ اسد ۱۴۰۲
  چون که طوفان گذشت اما دو روز بعد دوباره برمیگردد، به بازار رفتم. آنجا پر از مردم و کودکان بود. مغازه توکیو به یادم آمد. بعداً برای کلاس خوشنویسی تمرین کردم. بعد از آن، سند را ترجمه کردم. هنوز هم باد تند میوزد.     

 

جمعه ۱۳ اسد ۱۴۰۲
  طوفان دوباره آمد. باد تند میوزد و باران شدیدتر از صبح میبارد. صبح اسناد را ترجمه کردم. بعد از ظهر به کورس رفتم. میگویند که زن‌وشوهر برای یکدیگر آیینه استند. بعضی اوقات تنهائی مرا آرامش دل میدهد. شکر.     

 

شنبه ۱۴ اسد ۱۴۰۲
  باد تند میوزید و باران شدید میبارید. چندین کار را انجام دادم.۱

 

یک شنبه ۱۵ اسد ۱۴۰۲
  در اثر این طوفان، باران شدید میبارید و باد تند میوزید. اسناد ترجمه را دو باره نگاه کردم و شام به شرکت ترجمه فرستادم. شکر.     

 

دو شنبه ۱۶ اسد ۱۴۰۲
  صبح برای درس آنلاین، اسناد را ترجمه کردم. بعداً کار دیگر را انجام دادم. بعد از ظهر به کورس رفتم تا شش بجه درس دادم. امروز هم باران شدید بارید اما نیم ساعت بعد، آفتابی شد. شکر.     

 

سه شنبه ۱۷ اسد ۱۴۰۲
  صبح کار بررسی را ادامه دادم. هوا ابرآلود و بارانی بود اما کالاها را شستم.  پس درس انگلیسی آنلاین داشتم. خوب گذشت. بعد از ظهر به کورس رفتم. بعد از نان شب هم کار بررسی را کمی ادامه دادم.     

 

چهار شنبه ۱۸ اسد ۱۴۰۲
  صبح کار بررسی را ادامه دادم و بعداً به شرکت فرستادم. شکر. بعد از ظهر درس دری داشتم. شب در کلاس خوشنویسی شرکت کردم. خط من خوب نبود اما آهسته آهسته میخواهم بهتر بنویسم.     

 

پنج شنبه ۱۹ اسد ۱۴۰۲
  در باره کار بررسی، جواب را گرفتم. خوب بود. پس آن را ادامه دادم. بعد از ظهر، به کورس رفتم تا به شاگردان درس انگلیسی بدهم. خوب.     

 

جمعه ۲۰ اسد ۱۴۰۲
  سر از امروز میخواهم چیزهای که انجام دادم نه بلکه چیزهای را که احساس کردم بنویسم. اخیراً پیغام هایم را که کسان بدقت نفهمیدند یا  غلط فهمیدند میخواهم بار دیگر و به طریق دیگر به گوش شان برسانم. ضمناً فکر میکنم که در وقت خوشنیوسی خوشحال میباشم.     

 

شنبه ۲۱ اسد ۱۴۰۲
  کسی به من گفت: نام این فایل را اصلاح کنید. کسی دیگر گفت: باید آن معلومات را خودتان بیابید. به آنها پیام فرستادم و گفتم: بسیار ببخشید. به چشم. ضمنًا، حالا رخصتی است اما چیزهای زیاد را که روزمره نتوانستم کنم، میخواهم انجام بدهم. ۱

 

یک شنبه ۲۲ اسد ۱۴۰۲
  شریمپ سرخ کرده را خوردم. بسیار مزه‌دار بود. خوشحال شدم. آن یکی از خوراک‌های مورد علاقه من است. کلکین ها و تشناب را پاک کردم. از پاک کردن هم خوشحال شدم.۱

 

دو شنبه ۲۳ اسد ۱۴۰۲
   دیشب یک کتاب بنام «عقیده» را خواندم. نویسنده‌اش موراتا سایاکا است. گمان میکنم که او یکی از کمترین نویسندگان نابغه است. چون که دیروز کلکین ها را با آب شستم، بسیار صاف و شفاف استند. امروز هم از آن خوشحال شدم.۱

 

سه شنبه ۲۴ اسد ۱۴۰۲
   برای مدتی بیشتر از دو سال، به درخت خشک آب دادم و خاکش را تغییر دادم اما هیچ برگ نرویید یا شگوفته نکرد. از این رو، زمانیکه طوفان گذشته آمد، تصمیم گرفتم که این درخت را دور بیاندازم. امروز شام شوهرم آن را خورد خورد برید و من آن را با معذرت و تشکری به زباله‌دانی بیرون آنداختم. 

 

چهار شنبه ۲۵ اسد ۱۴۰۲
   از دیروز اسناد دری را ترجمه کردم. از آن کار خوشحال شدم.۱

 

پنج شنبه ۲۶ اسد ۱۴۰۲
   تا امتحان خوشنویسی، فقط دو هفته دارم. در صنف خط، متوجه شدم که تغییر روز کلاس را غلط فهمیده بودم. خوب شد که امروز متوجه شدم. شکر.۱

 

جمعه ۲۷ اسد ۱۴۰۲
    بحر عربی را شنا کردم. بحر عمیق و تاریک بود و جریانش سرد و تند بود. خود را به ساحل رساندم. از شنا کردن خسته شدم اما شکر.۱

 

شنبه ۲۸ اسد ۱۴۰۲
    امروز هم بحر عربی را شنا کردم. با تمام قدرت تمامش کردم. شکر.۱

 

یک شنبه ۲۹ اسد ۱۴۰۲
    امروز بحر خوشنویسی کتابت را شنا کردم. چون که امتحان در ماه دیگر برگزار میشود، تمرین کردم. باید که حروف را کوچک بنویسم اما نتوانستم. از این رو چند بار نوشتم. دیگر رگبار آمد و ۱۵ دقیقه بعد، متوقف شد.۱

 

دو شنبه ۳۰ اسد ۱۴۰۲
    هوا آفتابی بود اما ناگهان باران شدید بارید. آن کم از کم دو بار در یک روز واقع شد. از پاک کردن خانه لذت بردم. چون که در ترجمه به جاپانی و دری چندین نقطه را اشتباه کردم، کمی خجالت کشیدم. ضمناً با استادم در باره گردش صحبت کردم.۱۱

 

سه شنبه ۳۱ اسد ۱۴۰۲
    در بحر عربی دو باره شنا کردم. از بیرون آواز یک پرنده را شنیدم. بسیار زیبا بود.۱

۱