Image by Johnnys_pic from Pixabay
دوشنبه ۱ سنبله ۱۴۰۰
زمانیکه از خواب بیدار شدم، یک چیز را فهمیدم. «چون اینکه گرمای تابستان و در اطاقش کولر ندارد، شوهرم تَبُ خفیف داشت!» نمیدانم چرا اما او هر روز از کولر استفاده نمی کرد. امروز از او استعمالش را خواهش کردم. صبح و بعد از ظهر اسناد را ترجمه کردم و پس درس دری داشتم. داستان را یک یک خواندیم. این ادبیات دری است. ترجمهٔ استاد برایم خیلی مفید و دلربا است. او مترجم حقیقی است. مثل استاد میخواهم بهتر ترجمه کنم. وقت خوشبختی است. ۱
سه شنبه ۲ سنبله ۱۴۰۰
صبح و دیگر اسناد را ترجمه کردم. پس کمی درازتر از روزهای دیگر یوگا کردم. اسناد ترجمه شده را دوباره نگاه کردم. پس به پستخانه رفتم. ۱
چهار شنبه ۳ سنبله ۱۴۰۰
چند روز پیش شوهرم پرسید. «چهار شنبه آینده میدانی چه روز است؟» گفتم: «نمیدانم.» گفت «سنگدل استی. غمگین شدم. سالروز ازدواجما است!» گفتم: «از دل و جانم از تو معذرت میخواهم. اما میدانم یک شنبه سالگرهات است.» کمی بدخلقی شد اما بزودی حالش خوب شد. خوب، امروز سالگرد بود. از صبح تا بعد از ظهر اسناد را دوباره دیدم و فرستادم. شکر. ۱
پنج شنبه ۴ سنبله ۱۴۰۰
دیشب منتظر بودم اما زنگ نزد. صبح پیغام را گرفتم. فهمیدم. چاره ندارم. بعد از ظهر نسیم ملایم آمد و در گوشم نجوا کرد. صدای غور مقبول است. زمزمهٔ نسیم مرا به جهان دیگر برد. آه. ۱
جمعه ۵ سنبله ۱۴۰۰
صبح درس آنلاین داشتم. بعداً دو همسایه به خانهٔام آمدند و سه میوه ناک را دادند. این جواب هدیه بود که یک ماه پیش ما به آنها سه ناک داده بودیم. طعم ناک خیلی شیرین و پرآب بود. خوشحالم. در یخچال دو ناک هنوز مانده. ۱
شنبه ۶ سنبله ۱۴۰۰
امروز هم یک روز دراز بود. اسناد را ترجمه کردم. با شوهرم درباره کورسش گپ زدم. مشق را تمرین کردم. بعد از نان شب، در کلاس آنلاین اشتراک کردم و پس از آن کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. شکر. ۱
یک شنبه ۷ سنبله ۱۴۰۰
امروز روز تولد شوهرم بود. کمی کار کردم. برای مدتی یک و نیم ساعت خط مشق را تمرین کردم. استاد خط سرمشق دیگر را فرستاد. شکر. حرف امروز «م» بود. بعداً یوگا کردم. ۱
دو شنبه ۸ سنبله ۱۴۰۰
تمام روز پشتم درد میکرد. صبح زمانیکه در آشپزخانه دیگ را پایین میگذاشتم، شوهرم یخچال را باز کرد. یک ثانیه بعد، من بلند شدم و با دروازه یخچال پشتم بسیار شدید خورد. گفت: «ببخشید، اما دروازه یخچال خودبخود زیادتر باز شد!» یا رب. صبح صنف آنلاین انگلیسی داشتم. و بعد از نان چاشت درس دری داشتم. مثل همیشه الفاظ استاد غنی استند. از لطف زمان خوشبختانه درد پشتم بهتر شد. شکر. بعد از نان شب، برای اولین بار بدون اینکه با شوهرم آشتی کنم، به بستر رفتم و خوابیدم. ۱
سه شنبه ۹ سنبله ۱۴۰۰
صبح با شوهرم آشتی کردم. کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بعد از نان چاشت، از استاد خط پیام را گرفتم که روز امتحان تغییر کرد. واو! دو هفته زیادتر میتوانم تمرین کنم. فردا برای دومین بار واکسن میزنم. ۱
چهار شنبه ۱۰ سنبله ۱۴۰۰
صبح بعد از چند کار، به بیرون رفتم تا واکسن بزنم. بعد از برگشت، خواب قوی آمد. ۱
پنج شنبه ۱۱ سنبله ۱۴۰۰
از دیشب تا اکنون تب داشتم. خوشبختانه روز امتحان خوشنویسی دو هفته به تعویق افتاد. الحمدلله. پیام مهر بانی را گرفتم. سالگرهام روز استراحت بود. تمام روز خوابیدم اما تبم پایین نمیرود. ۱
جمعه ۱۲ سنبله ۱۴۰۰
بالاخره، تب پایین رفت. شکر. صبح کار نو را گرفتم. برای کار دیگر طرز شمردن حروف را سوال کردم و از شرکت ترجمه پرسیدم. به میل و تلفن پاسخ داد. فهمیدم اما نمی فهمم. برایم یک پیشنهاد کرد. نمیتوانم آن را قبول کنم. ۱
۱( دارد
شنبه ۱۳ سنبله ۱۴۰۰
بعد از ظهر دو نوع سند را ترجمه کردم. یکی از آنها مشکل بود. شب در صنف آنلاین خوش نویسی شرکت کردم. ۱
یک شنبه ۱۴ سنبله ۱۴۰۰
چند سند را ترجمه کردم. سخت بود. راستی دفعتاً فهمیدم. من غلط فهمیده بودم. سه بجه کلاس خط داشتم. کمی حل شد. شکر. استاد خط گفت: «اساساً هنر جالب، خوشوقت و امید است!» بلی. ۱
دو شنبه ۱۵ سنبله ۱۴۰۰
صبح اسناد را ترجمه کردم. دیگر درس دری داشتم. استاد با چهره جدی مزاح کرد. شاید طنز یکی از مهمترین کلیدهای زندگی باشد. درس امروز هم مفید بود. ما زمزمه کردیم. ۱
سه شنبه ۱۶ سنبله ۱۴۰۰
از شش بجه اسناد را ترجمه کردم. چون که این اسناد بسیار سخت بودند، وقت زیادتر نیاز داشتم. امروز ترجمهٔ آن تمام شد و دو باره نگاه کردم. راستی در چای صبح، دست شوهرم به بازویم به شدت خورد. گفتم «درد کرد.» گفت: «ببخشید، قصدی نیست.» یا رب. چند بار دیگر چیزهای سهوی میکند؟ چاره ندارم. بعد از نان چاشت، به بیرون رفتم تا پایه زینه را بخرم اما پیدا نکردم. چون سقف این خانه بسیار بلند است، شوهرم و من هم چراغ را نمیتوانیم تبدیل کنیم. صبح و شب دو درس آنلاین انگلیسی داشتم. . ۱(
چهار شنبه ۱۷ سنبله ۱۴۰۰
از صبح تا ۱۱ بجه اسناد را دیدم و به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعداً کارت را آماده کردم تا به مشتری بفرستم. الحمدلله. شام اسناد دیگر را هم ترجمه کردم. امشب کلاس خط داشتم. . ۱
پنج شنبه ۱۸ سنبله ۱۴۰۰
صبح کمی ترجمه کردم. نه بجه برای معاینه عادی پیش داکتر دندان رفتم. بعد از برگشت، اسناد باقی مانده را تمام کردم. بعداً اسناد دیگر را ترجمه کردم. شام درس دری داشتم. این برایم تحفهٔ ارزشمند بود. خیلی مفید. در خاتمه درس، در باره خواب صحبت کردم. استاد از سخنم شاید کمی متعجب شده بود... ۱
جمعه ۱۹ سنبله ۱۴۰۰
تب شدید بود. نه من، نه شوهرم، بلکه روتر بیسیم! وقتیکه صبح از خواب بیدار شده و موبایل را دیدم، وای فای داشت اما اینترنت وصل نمیشد. نمیدانم چرا. بعد از چای صبح یک درس آنلاین انگلیسی داشتم از وای فای نه بلکه از شبکهٔ موبایل استفاده کردم. بعداً دیدم که روتر بیسیم خیلی گرم بود. آه. زود باد پکه را بردم تا تبش را کم کنم. بعد از نیم ساعت حالت وای فای خوب شد. شکر. چون در سه بجه تاریخ موعد ترجمه بود، اسناد را دوباره نگاه و تقدیم کردم. الحمدلله. ۱
شنبه ۲۰ سنبله ۱۴۰۰
درباره امواج بحر تخیل کردم. هنگام که برای چند ساعت خوشنویسی را تمرین میکردم، باران شدید آغاز شد. بعد از نان شب تعویق کلاس خوشنویسی اعلان شد. ۱(ادامه دراد)
یک شنبه ۲۱ سنبله ۱۴۰۰
پرسید: «تو فراموش کردی که بپزی؟» آه. بسیار ببخشید. من فراموش کرده ام. امروز هم کمی مصروف بودم. چند کار خانه و غیره و کلاس خط داشتم. راستی یک مادر در باره درس انگلیسی آنلاین پرسید، جواب دادم و پرسید و ... همینطور روز گذشت. ۱
دو شنبه ۲۲ سنبله ۱۴۰۰
صبح حالت وای فای خوب نبود. برای مدتی یک و نیم ساعت آن را جور کردم. شکر. پس اسناد برای درس انگلیسی را ترجمه کردم. دیگر درس دری داشتم. مثل همیشه خیلی مفید و جالب بود. زبان عامیانه برایم دلگشا بود. با استاد حرفهای گوناگون را صحبت کردم. برای آمادگی امتحان خوشنویسی تمرین کردم و بهترینش را به استاد مشق فرستادم. وقت موعد نه و نیم بجه بود اما ظهور نکرد. چرا...؟ ۱(ادامه دراد)
سه شنبه ۲۳ سنبله ۱۴۰۰
وقت موعد را فراموش کرده بود. چاره نداشتم اما غمگین شدم. بهتر است که از کسی توقع نداشته باشم. راستی صبح و شب درسهای آنلاین انگلیسی داشتم. شب باران شدید آغاز شد. ۱
چهار شنبه ۲۴ سنبله ۱۴۰۰
صبح درس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. چون دیشب شاگرد درباره گرامر انگلیسی از من پرسید، پاسخ دادم. امروز هم حالت وای فای خوب نبود. بعد از نان چاشت با استاد خوشنویسی برای امتحان تمرین کردم. شب هم زیر نظر استاد تمرین کردم. چون اینکه من نتوانستم خوب بنویسم، از حوصلهاش سپاسگزارم. ۱
پنج شنبه ۲۵ سنبله ۱۴۰۰
امروز روز امتحانات بود. تمام چیز را که در توانم بود کردم. هر نتیجه را قبول میکنم. شام به کورس شوهرم رفتم تا داخلش ببینم و برای آنجا چند بته را بخرم. این بتهها برای افتتاح کورس تحفهٔ من بودند. ۱
جمعه ۲۶ سنبله ۱۴۰۰
از صبح ۷:۴۵ کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. بعداً برای شاگرد نو از اسناد درس فردا را مرور کردم. دیگر کار خانگی را آمادگی گرفتم... ۱(ادامه دراد)
شنبه ۲۷ سنبله ۱۴۰۰
امروز خیلی مصروف بودم. صبح درس آنلاین داشتم. بعداً درباره وای فای در کورس شوهرم از من کمک خواست. از این خاطر به آنجا رفتم. سراسیمگی بود. با کمک کار شناسی آن حل شد. شکر. شام برای تداوی با طب سوزنی به بیرون رفتم. ۱(ادامه دراد)
یک شنبه ۲۸ سنبله ۱۴۰۰
هوا صاف بود. صبح سرم درد میکرد. بیشتر اسناد را برای درس های انگلیسی ترجمه کردم، حالتم بهتر شد. در حال حاضر خوب استم. شکر. ۱(ادامه دراد)
دو شنبه ۲۹ سنبله ۱۴۰۰
بالاخره روشنی شد. شکر. روزهای پیش چراغها و چراغکها خاموش بودند و نو آنها را خریدم. اما نوع چراغکها را اشتباه کردم. آه. امروز صبح خانه را پاک و پس اسناد را ترجمه کردم. بعداً چراغکهای درست را خریدم و چراغها را روشن کردم! الحمدلله. صبح و شام اعلان کورس شوهرم به پستهای خانهها انداختم. دیگر درس دری داشتم. خیلی خوب گذشت. خوشحال شدم. داستان کوتاه شاید پایان غمگین باشد. معنی رشته بیادر (برادر) را نیز یاد گرفتم. ۱(ادامه دراد)
سه شنبه ۳۰ سنبله ۱۴۰۰
صبح درس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. بعداً به کورس شوهرم رفتم تا برای آمادگی افتتاح کورس فردا او را کمک کنم. بعد از سه ساعت برگشتم و اسناد را ترجمه کردم. شام پیامهای زیادی را فرستادم و گرفتم. موضوعات گوناگون داشتم. شب درس آنلاین انگلیسی تعطیل شد. تعطیل با اطلاع مشکل نیست. شکر. ۱(ادامه دراد)
چهار شنبه ۳۱ سنبله ۱۴۰۰
اشتباه کردم. امروز روز آخر ماه سنبله بود. فکر کردم که روز اول میزان بود. صبح درس آنلاین انگلیسی داشتم. بعد از ظهر شوهرم به کورسش رفت. تلفن زیاد به او آمد.۱