dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

ثور ۱۴۰۰

f:id:aya_dari:20210419174425j:plain

Image by NickyPe from Pixabay

دفتر خاطرات روزانه   

       ۱

 

چهار شنبه ۱ ثور ۱۴۰۰
       صبح درس آنلاین داشتم. چند کار را کردم. چون طوفان در جنوب اوکیناوا واقع شد، باد تند میوزید. شب باران شدید می بارید.        ۱

 

پنج شنبه ۲ ثور ۱۴۰۰
      باران میبارید. از شش بجه درس آنلاین داشتم. خانم شاگرد از من پرسید «در  رخصتی ها آینده در ماه می هم وقت دارید؟»  بعد از چای صبح اسناد انگلیسی را ترجمه کردم. شام چون وقت داشتم، برای کار خانگی اسناد دری را ترجمه کردم. بسیار جالب بود. شکر.   ۱

 

جمعه ۳ ثور ۱۴۰۰
      امروز هم درس آنلاین داشتم. خوب. چند پیام مهم را گرفتم. خوشحال بودم. صبح باران شدید بارید اما دیگر کمتر شد. چند روز بعد درس دری دارم. بسیار مشتاق استم.         ۱

 

شنبه ۴ ثور ۱۴۰۰
      تا هفت و نیم بجه خوابیدم. شکر. هوا بارانی بود. برای درس آنلاین اسناد را ترجمه کردم. در پستخانه کارمند به من گفت: چون طوفان می آید و امواج بحر بلند است، کشتی باری نمی تواند بندر را ترک کند...! شاید تا رسیدن دو برابر دوام کند. گفتم: فهمیدم. تشکر.         ۱

 

یک شنبه ۵ ثور ۱۴۰۰
      امروز هم تا هفت و نیم بجه خوابیدم. شکر. هوا آفتابی بود. چون دیشب به شوهرم گفته بودم که میخواهم میوه درخت به نام «توکوری کی واتا» را بگیرم، صبح در راه ماراتون، زیر درختی یک میوه را برداشت و به من داد. درخت «توکوری کی واتا» این است که تنهش مثل بوتل آبی باد میکند. در موسم زمستان گل‌های گلابی زیاد شگوفه میکند و بعداً بارش پنبه سفید میدهد.   گفت «این میوه‌ش است.» گفتم «واو! تشکر. پنبه سفید است. خوشحالم!»  بعد از چای صبح مقاله بلاگ درباره لغات متضاد را نوشتم.         ۱

 

دو شنبه ۶ ثور ۱۴۰۰
      درس آنلاین داشتم اما در راه اینترنت قطع شد. بعد از نیم ساعت دوباره وصل کردم. شکر. بعد از چای صبح، اسناد را ترجمه کردم. دیگر درس دری داشتم. درس امروز مانند چمیدن چمن ویا میله‌ نوروز بود. خیلی خوشحال بودم. در باره چیزهای گوناگون صحبت کردیم. استاد لبخند زد. شکر. شب با یم چینی غذا را آمادگی گرفتم. چون اینکه یم چینی جز‌ء ترکیبی خارش دارد، دست هایم را خارش گرفت. بعد از نان شب، دست هایم را با سرکه شستم تا خارش را جور شود.         ۱

 

سه شنبه ۷ ثور ۱۴۰۰
      امروز هم درس آنلاین داشتم. بعداً اسناد را ترجمه کردم.         ۱

 

چهار شنبه ۸ ثور ۱۴۰۰
      امروز هم درس آنلاین داشتم. بعداً بار درخت پنبه خشک شده را برداشتم و پنبه سفید خفیف در هوا معلق کردم. شوهرم گفت «واو! با پنبه بازی میکنی!» بسیار جالب بود. بعد از چای صبح، اسناد را ترجمه کردم. دو سند مانده را فردا ترجمه میکنم. بعد از نان چاشت، به پستخانه رفتم. در راه پارک خرد یک خانم زندگی میکند. ممکن است که دلش تنگ و غمگین باشد. نمیدانم چطور او را کمک کنم. حتی زمانیکه طوفان آمد، در باران بیرون بود. چون فکر میکنم که اساساً فرق بین او و من وجود ندارد، اولاً به شاروالی پیام فرستادم تا مشورت کنم. امیدوارم که این برایش مشکل خلق نکند.         ۱

 

پنج شنبه ۹ ثور ۱۴۰۰
      امروز کمی مصروف بودم. درس آنلاین داشتم و ترجمه اسناد را کردم. اسناد را دوباره نگاه کردم. فردا انها را دوباره میبینم. شکر.  ۱

 

جمعه ۱۰ ثور ۱۴۰۰
      در پنج بجه از خواب بیدار شدم. در نه بجه درس آنلاین داشتم.  بعداً اسناد را دوباره نگاه و تقدیم کردم. شکر. بعد از کار یک پیام در باره برنامه کارهای داوطلبانه برای پارالمپیک را یافتم. بنابر وضع شیوع کرونا و واکسین در جاپان، شرکت کردن در پارالمپیک را تشویش میکنم.  ۱

 

شنبه ۱۱ ثور ۱۴۰۰
   امروز اسناد را از جاپانی به انگلیسی ترجمه کردم. شام شوهرم و من به شهر ناها پیاده رفتیم تا جای مناسب را بیابیم. نمی توانیم آن را بیابیم. چاره نداریم، پالیدن را ادامه میدهیم.  ۱

 

یک شنبه ۱۲ ثور ۱۴۰۰
   امروز اسناد را از جاپانی به انگلیسی ترجمه کردم. از دیروز برای کارخانگی جمله های دری در بارهٔ آیین‌های نوروزی در شهر کابل را ترجمه می کردم. آیین‌های قدیم خیلی جالب است. شام با شوهرم برای روز مادر تحفه‌ها را انتخاب کردم تا به خانه‌هایشان بفرستیم. ۱

 

دو شنبه ۱۳ ثور ۱۴۰۰
   از دیروز وضعیت وای فای خوب نبود. درس آنلاین امروز هم قطع شد. وصل بین پرینتر و کامپیوتر هم غیر عادی بود. نمیدانم چرا. آپلیکیشن های را که در پشت زمینه کار میکنند ان اینستال کردم. کامپیوتر کمی سبک شد. شکر. ۱

 

سه شنبه ۱۴ ثور ۱۴۰۰
   در خانه یک صد برگ شیسو (سبزی) دارم. در سوپرمارکت ۱۰ برگ شیسو به ۱۰۰ ین، ۲۰ برگ شیسو به ۲۰۰ ین و ۱۰۰ برگ به ۳۰۰ ین فروش میشود. چون اخیراً گرم شد، از برگ شیسو ریز ریز بریده شده برای سالاد استفاده میکنم. با یک صد شیسو فراوانی را احساس میکنم. خوشحال استم. ۱

 

چهار شنبه ۱۵ ثور ۱۴۰۰
   هوا بارانی بود. درس آنلاین داشتم. بعداً اسناد را ترجمه کردم. مثل دیروز بود. بعد از نان شب، خوشنویسی را تمرین کردم. ۱

 

پنج شنبه ۱۶ ثور ۱۴۰۰
   از دیروز در اوکیناوا موسم بارانی آغاز شد. از یک روایت خارجی  در باره دانه برف که در فضا به قطره باران تبدیل میشود و به سوی زمین مسافرت میکند یادم آمد. این روایت تحت عنوان «دانه برف» است. نویسنده اش پاول گالیکو است. در این سفر، او با قطره باران ملاقات میکند و بعداً عروسی میکند و ... ۱

 

 جمعه ۱۷ ثور ۱۴۰۰
   نمی دانم چرا ولی چهار و نیم بجه از خواب بیدار شدم. دیشب سند درباره کباب داش را نیمه ترجمه کرده و نیمش مانده بود، حتی در خواب کباب داش را هنوز هم فکر میکردم. برای نیم ساعت ترجمه را ادامه دادم. بعداً درس آنلاین داشتم. امروز هم چند کار خانه و ترجمه را کردم. شکر. ۱

 

 شنبه ۱۸ ثور ۱۴۰۰
   امروز اسناد پاورپوینت را از زبان جاپانی به انگلیسی ترجمه کردم. بسیار جالب بود..! ۱

 

 یک شنبه ۱۹ ثور ۱۴۰۰
   بعد از اینکه پیام پنهان شده را دیدم، خوشحال شدم. امروز هم ترجمه اسناد را ادامه دادم. درباره انجمن خوشنویسان یک سوال دارم. ۱

 

 دو شنبه ۲۰ ثور ۱۴۰۰
   از شام هوا بارانی بود. همه روز کار کردم. درس دری داشتم. شعر درباره استاد را از یاد خواندم. درباره خوشنویسی به من چند نصیحت کرد. اسناد آیین‌های نوروزی در شهر کابل را پس از استادم تکرار کردم. بسیار جالب بود. خوشحال بودم. ولی درباه چیزی با استادم مشورت کردم. سخن من اورا غمگین کرد. ۱

 

 سه شنبه ۲۱ ثور ۱۴۰۰
   صبح بارانی بود ولی بعد از ظهر آفتابی شد. شکر. همه روز ترجمه کردم. اگر در بارهٔ چیزهای را که تغییر داده نمیتوانم، فکر هم کنم، چاره نیست. ۱(

 

 چهار شنبه ۲۲ ثور ۱۴۰۰
   همه روز بسیار مصروف بودم. مانده نباشم. زنده باشم. حالا به تخت میخوابم. ۱

 

 پنج شنبه ۲۳ ثور ۱۴۰۰
   اسناد را ترجمه کردم. عید سعید فطر مبارک. ۱

 

 جمعه ۲۴ ثور ۱۴۰۰
   درس آنلاین داشتم و اسناد را ترجمه کردم. مثل دیروز بود. شکر. میگویند که موسم بارانی امسال در اوکیناوا موسم بی بارانی است. هوا آفتابی بود. آه امشب میخواهم به مهتاب دعا کنم. ۱

 

 شنبه ۲۵ ثور ۱۴۰۰
   هوا آفتابی بود. صبح درباره پارالمپیک تجسس میکردم، یک روزنامه را دیدم. میگویند که برای المپیک و پارالمپیک کارگران زیاد را میپالند! راستی چند اعلان کاریابی برای المپیک و پارالمپیک را پیدا کردم. چرا؟ یک طرف مردم داوطلب را میخواهند و طرف دیگر کارگران را میپالند. بسیار عجیب و غریب است. روز به روز شوقم برای پارالمپیک کمتر میشود. من که واکسین نمیزنم راستی چگونه بتوانم برای ورزشکاران بدون سرایت دادن کمک کنم؟  ۱

 

 یک شنبه ۲۶ ثور ۱۴۰۰
   هوا آفتابی بود. همه روز ترجمه کردم. درباره ترجمه پاورپوینت  ۳۷ صفحه را تمام کردم و چهار صفحه مانده بود. فردا و پس فردا ترجمه میکنم. و بعد از پس فردا، اسناد را دوباره نگاه میکنم... بعداً برای درسهای آنلاین اسناد را خواندم و ترجمه کردم. کلمات لاتین و آلمانی هم زیاد دارند.  ۱

 

 دو شنبه ۲۷ ثور ۱۴۰۰
   چون هوا آفتابی بود، کمپل را شستم. بعد از درس آنلاین، کار ترجمه و غیره به خانه دوم من، یعنی پستخانه رفتم. یک پارسل را فرستادم و برآمدم. چند قدم زدم. کسی مرا صدا کرد. «ببخشید، خانم. شاید اشتباه کنم...!» با کارمند به پستخانه برگشتم. این خانم کارمند اندازه پارسل ۶۰ نوشته بود اما در حقیقت ۸۰ بود. اصلاح کرد. خوب شد.  ۱

 

 سه شنبه ۲۸ ثور ۱۴۰۰
   امروز شرکت موبایل را از سوفتبانک به وای موبایل تبدیل کردم. خوب شد. قبل از و بعد از آن، ترجمه کردم. اخیراً اسناد را تمام کردم. الحمدلله. فردا آنها را دو باره میبینم.  ۱(ادامه دارد)

 

 چهار شنبه ۲۹ ثور ۱۴۰۰
   اسناد را دوباره نگاه کردم. جمله ها را اصلاح کردم. شام یک میل را از شرکت ترجمه گرفتم. گفت: برای کار دیزاین در چهار شنبه بعدی وقت دارید؟ گفتم: بلی. به چشم.  ۱(ادامه دارد)

 

 پنج شنبه ۳۰ ثور ۱۴۰۰
   از صبح تا شام اسناد را چند بار دیدم و تقدیم کردم. شکر. بعداً خبر پایان اینترنت اکسپلورر در سال ۲۰۲۲ م. را دیدم. از این براوزر  استفاده نمیکنم. فایرفاکس را استعمال میکنم.  ۱(ادامه دارد)

 

 جمعه ۳۱ ثور ۱۴۰۰
   صبح درس آنلاین داشتم. بعداً چند کار را کردم.  ۱

 

 دفتر خاطرات روزانه