dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

عقرب ۱۴۰۰

f:id:aya_dari:20211023221840j:plain

Image by 이룬 봉 from Pixabay

 

دفتر خاطرات روزانه 

 

شنبه ۱ عقرب ۱۴۰۰
  امروز چند کار را تمام و پس دو سطر خوشنویسی را تمرین کردم. شام نزد داکتر سوزنی رفتم. شب بعد از ۱۰ بجه در کلاس خوشنویسی شرکت کردم.       ۱

 

یک شنبه ۲ عقرب ۱۴۰۰
  امروز هوا آرام بود. چون فصل تابستان تمام شد، لباس‌های سفید، مثلا پیراهن، تنبان، روسری و تی شرت را شستم و خشک کردم. شکر. بعداً یک درس آنلاین انگلیسی داشتم. شاگرد چند بار فاژه بزرگ کشید. مثل اینکه من داکتر دندان‌ باشم. «خواب آلود استی؟» شاگرد سر تکان داد. چاره ندارم. درس را بهتر میکنم.      ۱

 

دو شنبه ۳ عقرب ۱۴۰۰
  صبح از ساعت هشت کلاس انگلیسی داشتم. خوب. بعداً اسناد را ترجمه کردم و پس درس دری داشتم. داستان کوتاه «شیر و طاهره» پایان شد. ازش دلتنگ بودم. از سخن استاد لذت بردم. شب در کلاس خوشنویسی شرکت کردم. «آنکس» و «اینجا» را چند بار تمرین کردم. خیلی مفید بود.       ۱

 

سه شنبه ۴ عقرب ۱۴۰۰
  صبح تا نان چاشت ترجمه کردم. بعداً به بیرون رفتم تا رأی بدهم. درباره قضات دیوان عالی کشور هم رایدهی کردم. خوب. بعد از برگشتن، ترجمه‌‌‌‌ٔ اسناد را ادامه دادم. ازش لذت بردم. چون دیروز و امروز ماهیچه شانه‌ام را کش کردم، کمرم درد شدید میکند.        ۱

 

چهار شنبه ۵ عقرب ۱۴۰۰
  چون صبح کلاس انلاین انگلیسی داشتم، موبایلم خاموش کرده بودم. کسی زنگ زد اما متوجه نشدم. آه ببخشید. کار نو را گرفتم. شکر.  بعد از ظهر آن را ترجمه کردم. هوای امروز هم خزانی بود. بسیار خزانی است.         ۱

 

پنج شنبه ۶ عقرب ۱۴۰۰
  صبح درس آنلاین داشتم و بعداً اسناد را ترجمه کردم. شکر. دیشب متوجه شدم. چونکه از نی زیبا بریده شده استفاده کردم، بالاخره خط من بهتر شد. سپاس.         ۱

 

جمعه ۷ عقرب ۱۴۰۰
  از صبح تا بعد از ظهر اسناد را دوباره نگاه و تقدیم کردم. شکر. باد ملایم به خانه آمد و دَور و پیشم بازی میکرد.         ۱

 

شنبه ۸ عقرب ۱۴۰۰
  چند نوع کار را کردم. هوا امروز مانند تابستان بود. کمی گرم بود. شب در کلاس خوشنویسی شرکت کردم. در این بار متوجه شدم که چیزی را غلط فهمیده بودم. آه چاره ندارم.         ۱

 

یک شنبه ۹ عقرب ۱۴۰۰
  خانه را پاک کردم. یک کار را به شرکت ترجمه فرستادم و پس بیرون رفتم تا ماهی و نان را بخرم. بعد از ظهر تا شب اسناد را ترجمه کردم. خوب.         ۱

 

دو شنبه ۱۰ عقرب ۱۴۰۰
  صبح یک درس آنلاین داشتم. بعداً اسناد را ترجمه کردم. بعد از نان چاشت چند مصرع مثنوی مولانا را از یاد خواندم، اما نتوانستم حفظ کنم. در درس دری شام کمی خواندم اما زیادش را فراموش کرده بودم. در باره «هم هم» هم گپ زدم. خوب.         ۱

 

از سه شنبه ۱۱ تا جمعه ۱۴ عقرب ۱۴۰۰
  چون این روزها بسیار مصروف بودم، دفتر خاطرات را ننوشتم. هر روز باد خزانی میوزید. آن دلم را بسیار تنگ کرد. بالاخره یک نقطه واضح شد که واحه نمیتواند حرکت کند. اگر من به واحه بروم، میتوانم آب خوش‌مزه را بنوشم. اما اگر نروم، تا ابد آب را نمیتوانم بنوشم. مهم است که فهمیدم واحه هم میتواند نزد من بیاید.         ۱

 

 شنبه ۱۵ عقرب ۱۴۰۰
  بعد از ظهر پیش داکتر سوزنی رفتم. دستم را لمس کرد و گفت «برای مدتی  یک هفته بسیار مصروف بودید؟» «بلی. چیزها زیاد داشتم. چرا میدانید؟» «فقط امروز نقطه‌ای دست شما  چیزی سفت را لمس میکنم.» بدن انسان بسیار راستگو است.         ۱

 

 یک شنبه ۱۶ عقرب ۱۴۰۰
  دو شب پیش برنج خشک را بالای کف اطاق ریختم پس دانه به دانه چیدم. امروز زماینکه پاک میکردم، چند دانه باقی مانده را پیدا کردم. باد خزانی کمی سرد اما ملایم بود.       ۱

 

 دو شنبه ۱۷ عقرب ۱۴۰۰
  چون امروز انرژی نداشتم، میخواستم که آرام باشم اما خیر. بالاخره کار ترجمه سخت بود و وقت زیاد گرفت. راستی فالگیری انترنت گفت که  امروز برای من روز پر از عشق باشد. اما همینطور نبود. آه میخواهم خودم را آزاد کنم. شاید من گستاخ باشم. چقدر  نعمت دارم اما بعضی اوقات فراموش میکنم.         ۱

 

 سه شنبه ۱۸ عقرب ۱۴۰۰
  باد زمستانی میوزید. همه روز کار کردم. و ...          ۱

 

 چهار شنبه ۱۹ عقرب ۱۴۰۰
 امروز هم باد زمستانی میوزید. در اطاق سرد بود. کسان زیاد با من تماس گرفتند. چرا امروز؟ اخیراً درباره کار فکر میکنم.          ۱

 

 پنج شنبه ۲۰ عقرب ۱۴۰۰
 زمستان آمد. حالا چاره ندارم و صبر میکنم تا بهار بیاید.          ۱

 

 جمعه ۲۱ عقرب ۱۴۰۰
 امروز هم چند کار را کردم. تا حالا انرژی آنقدر زیاد ندرام. نمیدانم چرا. اینطور حالت برایم بار اول است.          ۱

 

 شنبه ۲۲ عقرب ۱۴۰۰
 امروز هم چند کار را کردم. مشق را تمرین کردم. در باره کار انگلیسی از کس نو یک پرسش را گرفتم. درس خوشنویسی امشب به تعویق افتاد. خواب آمد.          ۱

 

 یک شنبه ۲۳ عقرب ۱۴۰۰
 صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. تا شام کار دیزاین را کردم و فرستادم. امشب کلاس خوشنویسی جمعی داشتم.           ۱

 

 دو شنبه ۲۴ عقرب ۱۴۰۰
 صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. چون دیروز هدیه جلبک را گرفتم، به این شرکت نامه تشکری را نوشتم و فرستادم. دیگر درس دری داشتم. با استاد چیزهای گوناگون را گپ زدم. خوب گذشت.       ۱

 

سه شنبه ۲۵ عقرب ۱۴۰۰
 امروز چند بار عطسه زدم. شاید کسی مرا یاد کرد!؟ راستی اسناد را ترجمه کردم. صبح و شب درس آنلاین داشتم. از گپ دیروز حالتم بهتر میشود.           ۱

 

چهار شنبه ۲۶ عقرب ۱۴۰۰
  از صبح تا شام اسناد را ترجمه کردم. و صبح کلاس آنلاین انگلیسی و شب درس خوشنویسی داشتم. خوب گذشت.           ۱

 

پنج شنبه ۲۷ عقرب ۱۴۰۰
  برای تاریخ موعد کار فردا اسناد را ترجمه کردم و تمام شد. فردا پیش از فرستادن دوباره نگاه میکنم. اسناد دیگر ترجمه شده را دوباره دیدم و یک قسمت آنرا  به کسی فرستادم. متأسف شدم که  انتظارش گذاشتم.           ۱

 

جمعه ۲۸ عقرب ۱۴۰۰
  بعد از درس آنلاین صبح، اسناد را دوباره نگاه و تقدیم کردم. شکر. شام به آرایشگاه رفتم تا موهایم را ببرم. شب ماه گرفتگی بود. زیبا بود.           ۱

 

شنبه ۲۹ عقرب ۱۴۰۰
  صبح برای درس دری کار خانگی را آماده کردم. زماینکه یک کاغذ را خواستم اسکن کنم. کامپیوتر و پرنتر را گُل و روشن کردم اما جور نشد.           ۱(ادامه دراد)

 

یک شنبه ۳۰ عقرب ۱۴۰۰
  صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بعد از ظهر اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم. فردا یک بار دیگر میبینم و میفرستم. شب کلاس خوشنویسی داشتم. چند نقطه را آموختم. شکر.           ۱

 

دفتر خاطرات روزانه