پنج شنبه ۱ جوزا ۱۴۰۴
اسناد را ترجمه کردم. شکر. تقریبا بعد از دو هفته، درس دری داشتم. فکر کردم که استاد دری مرا فراموش کرده بود. اما آمد. شکر. چیزهای گوناگون را صحبت کردیم. وقت خوش گذشت. بعداً به کورس رفتم تا انگلیسی درس بدهم. شکر. ۱
جمعه ۲ جوزا ۱۴۰۴
چون که امروز آفتابی بود، چهار بار لباس شوئی کردم. از خورشید بسیار تشکر مینمایم. بعداً کار ترجمه را ادامه دادم. درباره چندین نقطه سارچ کردم. شب به بازار رفتم تا سبزیجات را بخرم. ۱
شنبه ۳ جوزا ۱۴۰۴
کار ترجمه را ادامه دادم. شکر. بعد از سه و نیم بجه نتیجههای سارچ را به دو نفر فرستادم. شکر. برای خوشنویسی فردا، معنی متن و کلمات را پالیدم. شکر.۱ ۱
یک شنبه ۴ جوزا ۱۴۰۴
صبح با شوهرم به بازار پیاده رفتیم. برای کلاس خوشنویسی تمرین کردم. شام بکس دوم از ناریتا به خانه رسید. شکر. کتابها و شیرینی ها شاید سالم باشند. شکر. ۱
دو شنبه ۵ جوزا ۱۴۰۴
دیروز و امروز هم عینک را پوشیدم. چون که بینیام بلند نیست، همیشه عینکم پایین میلغزد. پس از آمازون حفظ عینک را خریدم. تعریفش خوب بود. امروز هم درس دری داشتم. از استادم بسیار سپاس مینمایم. شکر. شب باران شدید بارید. ۱
سه شنبه ۶ جوزا ۱۴۰۴
اسناد ترجمه شده را نگاه و اصلاح کردم. چون که تا موعد، دو روز دیگر دارم، برای فردا دیدن آخر را میمانم. شام به کورس پیاده رفتم و ده بجه برگشتم. شکر. ۱
چهار شنبه ۷ جوزا ۱۴۰۴
اسناد را دوباره نگاه و اصلاح کردم پس به شرکت اسناد ترجمه را فرستادم. شکر. برای کلاس خوشنویسی از دیروز معنی اش را مراجعه کردم اما متنش بسیار سخت بود. خط را تمرین کردم. بعد از کلاس خوشنویسی، به کورس رفتم. زمانیکه به خانه برگشتم، باران شدید بارید.۱
پنج شنبه ۸ جوزا ۱۴۰۴
باران شدید میبارد مثل این که آسمان زار زار گریه میکند. درس دری داشتم. بسیار خوش گذشت. استادم گفت که این شعر برای شما سخت مانند رانندگی لاری بزرگ ویا هواپیمای جت بود. با آن فکرش موافق استم. با توضیحش معنیآنرا عمیقتر از پیش فهمیدم. شکر. ۱
جمعه ۹ جوزا ۱۴۰۴
هوا آفتابی بود. امروز جواب را منتظر کرده بودم اما نآمد. امیدوارم که حالش خوب باشد. ۱
شنبه ۱۰ جوزا ۱۴۰۴
هوای امروز هم آفتابی بود. به نان فروشی رفتیم. بعداً کار خانگی دری را ادامه دادم. تقریباً سه بجه به استادم فرستادم. شکر. بعداً اسناد را ترجمه کردم. برای خوشنویسی و مجلس آنلاین، باید آمادگی بگیرم. ۱
یکشنبه ۱۱ جوزا ۱۴۰۴
هوای امروز ابرآلود و بعد بارانی بود. خوشنویسی را تمرین کردم. برای دکانم، چندین نقطه را انجام دادم. شکر. ۱
دوشنبه ۱۲ جوزا ۱۴۰۴
دربارهٔ قیمت تبدیل تایر بکس، از شرکتی جاپانی پرسیده بودم. قیمتش و حمل و نقل تقیربا عین قیمت بکس نو بود. آه. چاره ندارم. صبح اسناد دیگر را ترجمه کردم. فردا آنها را دوباره میبینم. خانه را پاک کردم. شام برای مجلس آنلاین هفتهٔ آينده، اسناد را خواندم. شکر. ۱
سه شنبه ۱۳ جوزا ۱۴۰۴
اسناد ترجمه را دوباره نگاه و اصلاحشان کردم. شکر. بعد از ظهر، برای دکان چند نقطه را انجام دادم. شام با چتری به کورس رفتم. از ده و نیم بجه، در مجلس آنلاین شرکت کردم. ۱
چهار شنبه ۱۴ جوزا ۱۴۰۴
خوشنویسی را تمرین کردم. بعد از ظهر، درس دری داشتم. با استادم واقعهٔ روزهای را که گریه کرده و خجالت کشیدم صحبت کردم. از استادم سپاس مینمایم. بسیار خوش گذشت. ضمناً بعضی اوقات کسی از من میپرسد. «چرا همیشه چیزی را باقی میگذارید؟» منظورم این است. مثلاً در برنامهٔ درامای امروز، دختر فلم به شوهرش که دریانورد و عازم سفر دراز است و از زنش میخواهد عکسش را بگیرد، گفت: «زمانیکه تو سالم بخیر برگشتی، عکست را میگیرم.» بعضی چیزها را به آینده میخواهم بمانم و تمام نکنم، چون که امید دارم که ادامهاش داشته باشد. ۱
پنج شنبه ۱۵ جوزا ۱۴۰۴
چیزهای را که دیروز نتوانستم امروز انجام دادم. شام به کورس رفتم. شکر. ۱
جمعه ۱۶ جوزا ۱۴۰۴
امروز عینک را پوشیدم. حتی با حفظ عینک، عینک هنوز هم میلغزد. همه روز حواسم پراگنده بود. ۱
شنبه ۱۷ جوزا ۱۴۰۴
برای مجلس آنلاین آینده، به بازار رفتم تا غذا را بخرم. بعداً برای درس دری آینده، اسناد را ترجمه کردم. بعداً اسناد مجلس را خواندم. شکر. ۱
یک شنبه ۱۸ جوزا ۱۴۰۴
برای کلاس خوشنویسی تمرین کردم. در کلاس خط شرکت کردم. شکر. چون که باید کار کنم، سه بار کلاس آینده را تعطیل کردم. شکر. بعداً با شوهرم به دکان رفتم و آیسکریم خوردیم. موسم بارانی در اوکیناوا تمام شد و هوا امروز بسیار گرم بود. شکر. ۱
دو شنبه ۱۹ جوزا ۱۴۰۴
امروز قورمه را خوردم. کمی تند اما مزهدار بود. شکر. هوا آفتابی بود. ۱
سه شنبه ۲۰ جوزا ۱۴۰۴
برای مجلس فردا خودم را آماده کردم. شکر. چون که دو شاگرد تعطیل کرد، امروز به کورس نیاز رفتن نبود. شکر. ۱
از چهار شنبه ۲۱ تا جمعه ۲۳ جوزا ۱۴۰۴
از چهار شنبه، در مجلس آنلاین تقریباً بین چهار بجه تا ۱۲ نیمشب شرکت کردم. بعضی اوقات بین مجلس ها، اسناد را نوشتم. از متن مجلس لذت بردم اما کمی خسته شدم. شکر. پنج شنبه و جمعه خبرهای غمگین را دیدم و شنیدم. خدا کند سر مردم به خیر گذشته باشد. امید وارم که مردم آنجا سلامت باشند و آرامی بیابند. ۱
شنبه ۲۴ جوزا ۱۴۰۴
صبح کار باقی مانده را انجام دادم. شکر. بعد از ظهر، باوجود اینکه با طیاره نرفتم، کمی جت لگ را احساس کردم. تخیل کردم که مردم شبکار همین تجربه را میکنند. ۱
یک شنبه ۲۵ جوزا ۱۴۰۴
برای مجلس فردا، کمی خود را آماده کردم. شکر. ۱
دو شنبه ۲۶ جوزا تا جمعه ۳۰ جوزا ۱۴۰۴
از دو شنبه تا پنج شنبه، در مجلس آنلاین شرکت کردم. شکر. مجلس تمام شد و جمعه خستگی را احساس کردم. اما شکر. ۱
شنبه ۳۱ جوزا ۱۴۰۴
امروز به موزیم صلح هیمییوری با شوهرم رفتم. شش سال پیش هم آنجا رفته بودیم. بعد از تجدید موزیم اولین بار رفتیم. غمگینی عمیق شان را احساس کردم. ا.
۱