lee seonghak from Pixabay
پنج شنبه ۲۹ عقرب ۱ قوس ۱۴۰۳
کار بررسی را ادامه دادم و تمام کردم. الحمدلله! آه. شام آرامی یافتم. شکر. ا
جمعه ۳۰ عقرب ۲ قوس ۱۴۰۳
صبح برای دکانم چند چیز را انجام دادم. شکر. بعد از ظهر، درس دری داشتم. خوشحال شدم. یک داستان کوتاه را تا آخر خواندیم. شکر. بعداً به کورس رفتم. ا
شنبه ۳۱ عقرب ۳ قوس ۱۴۰۳
صبح لباسها را شستم و خانه را پاک کردم. پس برای درس دری، کارخانگی را آماده کردم. از همیشه ناوقتتر شد. از استادم معذرت خواستم. بعداً برای کار ترجمه نو را کمی انجام دادم. شکر. ا
یک شنبه ۴ قوس ۱۴۰۳
امروز کار ترجمه را ادامه دادم. اکنون ماه قوس آغاز شد. وقت پلک زدنی گذشت. این ماه مقاله بلاگ را میخواهم بنویسم. ا
دو شنبه ۵ قوس ۱۴۰۳
کار ترجمه را ادامه دادم. ازش بسیار لذت بردم. چون که هوا خوب بود، به کورس پیاده رفتم. شکر. ا
سه شنبه ۶ قوس ۱۴۰۳
خواب دیدم که بیرون کلکینها منظرهٔ برفی قشنگ بود! از خواب بیدار شدم. صبح کار ترجمه را ادامه دادم. شکر. بعد از ظهر درس دری داشتم. بسیار خوب گذشت. قبل از رفتن به کورس کار دیگر را انجام دادم. شام به کورس رفتم. در راه ایستگاه، متوجه شدم که یک درخت بزرگ مایل شده. ا
چهار شنبه ۷ قوس ۱۴۰۳
کار ترجمه را ادامه دادم. بعد از ظهر امروز هم درس دری داشتم. از درس دوبار در هفته خوشحال شدم. استادم زبان پشتو یعنی پښتو را هم یادم داد. تشکر. بعداً به بازار رفتم. شب دربارهٔ درخت بزرگ که مایل شده به شاروالی اطلاع دادم. اصلاً دو سه ماه پیش متوجه شده بودم و نگران بودم. چون که زیر درخت توریستان زیادمیگذرند، و حتی قد من، برگهای این درخت به رویم میخورند. امیدوارم که این درخت مایل را راست کنند. شکر. ا
پنج شنبه ۸ قوس ۱۴۰۳
صبح دوباره پیش داکتر رفتم تا در باره نتیجهٔ معاینه خونم را ببینم. داکتر گفت: غیر از یک چیز خون تان خوب است. درجهٔ خستگی
(stress)
بسیار بلند بود. آه. چاره ندارم. بعد از ظهر، اسناد ترجمه شده را دوباره نگاه کردم. شکر.۱
جمعه ۹ قوس ۱۴۰۳
کار ترجمه را دوباره دیدم و به شرکت فرستادم. شکر. بعد از ظهر، توتهٔ دکمه را پالیدم و بالاخره یافتم. شکر. بعداً کار خانگی را انجام دادم. شکر.۱
شنبه ۱۰ قوس ۱۴۰۳
چون که شوهرم گفته بود که امروز از هشت و نیم بجه بیرون میرود تا برای ماراتون فردا، شمارهٔ خود را بگیرد، باوجود این که کار نداشتم، برای او مثل همیشه از خواب خیستم. بعد از اینکه چای صبح را خوردیم و لباسها را شستم، گفت: «آه. دادن شماره ده بجه آغاز میشود. پس یک ساعت دیگر در خانه میمانم» گفتم: «چه؟ بدترین کار تو است! اگر یک ساعت بعد است، میتوانستم یک ساعت دیگر بخوابم. تو میدانی که برایم خواب چقدر مهم است!» «ببخشین» «بسیار ناخوش و نارحت شدم.» «ببخشین» «بعوض ببخشین، باید دیشب برنامهٔ امروز را چیک می کردی. آه. چه روز است! این را در دفتر خاطرات مینویسم.» «بلی. چاره ندارم» احساس میکنم که مادرش استم و او بچه ام است.۱
یک شنبه ۱۱ قوس ۱۴۰۳
صبح برای کلاس خوشنویسی تمرین کردم. بعداً بیرون رفتم تا شوهرم را در ماراتون ببینم. بعد از برگشتم، نان چاشت را خوردم پس به زبان پشتو میل نوشتم. بعداً در کلاس خوشنویسی شرکت کردم. بعداً برای کورس اسناد انگلیسی را پیش خواندم. شکر.۱
دو شنبه ۱۲ قوس ۱۴۰۳
برای کلاس آنلاین انگلیسی، اسناد را خواندم و ترجمه کردم. هوا بسیار خنک شد پس امروز لباس گرمتر از همیشه را در بر کردم. بعداً به کورس رفتم و ده بجه برگشتم.۱
سه شنبه ۱۳ قوس ۱۴۰۳
رویکشهای تابستان را شستم و خشک کردم و ور داشتم. بعد از ظهر درس انگلیسی داشتم. خوب گذشت. بعداً به کورس رفتم و ده بجه برگشتم. شکر.۱
چهار شنبه ۱۴ قوس ۱۴۰۳
تا هشت و نیم بجه خوابیدم. چون که دو ماه پیش، قیمت پست بلند رفته شده و تا دیروز آن را فراموش کرده بودم، معلومات فهرست قیمت پست را برای دکانم تغییر دادم. شکر. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. استادم چیزهای رنگارنگ را گفت. دانستم که زبان پشتو بسیار سخت است. بعد از درس، در کتابچه ام متن پشتو، تلفظ، ترجمه دری و جاپانی را نوشتم و تکرار خواندم. شکر. ضمناً یک چیز را که استاد گفت و برایم نو بود در اینترنت پالیدم. شکر.۱
پنج شنبه ۱۵ قوس ۱۴۰۳
دیشب چیزهای گوناگون را فکر کردم و نتوانستم خوب بخوابم. ویدیوی مجلس آنلاین انگلیسی را دیدم و پس به زبان جاپانی خلاص کردم. شکر. شب به کورس رفتم تا درس انگلیسی را بدهم. شکر.۱
جمعه ۱۶ قوس ۱۴۰۳
صبح و بعد از ظهر کار ویدیو دیروز را ادامه دادم. ضمناً موج بزرگ کمی ترسناک به دلم آمد. شب به بازار رفتم. کمی باران بارید. شکر.۱
شنبه ۱۷ قوس ۱۴۰۳
صبح لباسها را شستم و چون که باران بارید، داخل اطاق خشکشان کردم. بعداً کار خانگی دری را انجام دادم و فرستادم. شکر. بعد از نان چاشت، کار ویدیو را ادامه دادم. دو ساعت بعد، شوهرم از کارش برگشت و نان چاشت را ناوقت خورد. در ضمن آن کار را ادامه دادم. پس یکجا به بازار رفتیم تا برنج، سبزیجات و مشروبها را بخریم. بعد از برگشت، اودن یعنی شوربای جاپانی را تهیه کردیم. کمی یادش دادم و شوهرم باقی را تمام کرد. ازش تشکر. در آن وقت، من کار ویدیو را ادامه دادم. یک ساعت بعد، اودن را خوردیم. چونکه بعضی اوقات شکایت از شوهرم را اینجا نوشتم، امروز سپاسش را هم نوشتم. شکر.۱
یک شنبه ۱۸ قوس ۱۴۰۳
کار ویدیو را ادامه دادم. وقت طول کشید. بعد از نان چاشت، مشق را تمرین کردم. قبل از کلاس خوشنویسی، شوهرم از کارش برگشت. کلاس خوش گذشت. بعداً اسناد انگلیسی را ترجمه کردم. شب دراما «به توی نورانی یا درخشان» را دیدم. موسیقی و حکایتش خوشم می آیند. شکر.۱
دو شنبه ۱۹ قوس ۱۴۰۳
تا نه بجه خوابیدم. بسیار خوب. برای درس انگلیسی آنلاین فردا، اسناد را ترجمه کردم. دیگر کار ویدیو را ادامه دادم. شب به کورس می روم. شکر.۱
سه شنبه ۲۰ قوس ۱۴۰۳
امروز هم کار ویدو را ادامه دادم. بعد از نان چاشت، درس انگلیسی آنلاین داشتم. خوب گذشت و پس به کورس رفتم. نمیدانم این روزها تقریباً شش یا هفت بجه بسیار گرسنه میشوم. باوجود اینکه بعضی مردم غذای کافی ندارند و نمیتوانند بخورند، از خودم بسیار خجالت میکشم. قبل از خواب، دلیل آن را در اینترنت پالیدم و دیدم که چون که در موسم زمستان بدن مردم انرژی زیادتر از تابستان نیاز دارد، پس گرسنه میشود. نیمه فهمیدم. ده سال پیش، یکی از همکارانم گفته بود که بهتر است که کم کم بخوری، گرسنه نمیشوی. آه. ۱
چهار شنبه ۲۱ قوس ۱۴۰۳
دو تا ویدیو را دیدم و خلاص کردم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. چندین نقطه را صحبت کردیم. داستان کوتاه را هم خواندیم. درس بسیار خوش گذشت. شکر. بعداً به بازار رفتم. زمانیکه برگشتم، باران شدید بارید. خوشبختانه چتری بزرگ داشتم. شکر. چون که باران بسیار شدید بود و تر شدم، لباسها را عوض کردم. شکر.۱
پنج شنبه ۲۲ قوس ۱۴۰۳
چون که یک کوپان سینما گرفتیم، صبح به سینما رفتیم تا فیلم «داکتر اکس» را ببینیم. فیلم بسیار خوب بود. شکر. بعد از ظهر تا شب کار ویدیو را ادامه دادم و به شرکت خلاصهاش را فرستادم. شکر.۱
جمعه ۲۳ قوس ۱۴۰۳
چون که کمبود اسناد فرستاده شده را متوجه شدم، صبح آن را نوشتم و دوباره فرستادم. شکر. چون که امشب به رفتن کورس نیاز نداشتم، اسناد نو را از عربی به جاپانی ترجمه کردم پس به بازار رفتم. بعداً برای کار خانگی دری، اسناد دری را ترجمه کردم. شکر.۱
شنبه ۲۴ قوس ۱۴۰۳
زمانیکه چای صبح را صرف میکردم، یک قطرهٔ ناتّو یعنی غذای جاپانی بالای پطلونم افتاد! چونکه ناتّو سوس سویا دارد، لکه شد. مجبور لکه گیری کردم. شکر. پس آن را شستم. در عین حال، در حمام آب رَو را پاک کردم. شکر. وقتیکه تنبانم را خشک کردم، متوجه شدم که انگشترم در جیب تنبانم مانده بود! آه. چه روز است! تصمیم گرفتم که امروز آرام وقت را بگذرانم.۱
یک شنبه ۲۵ قوس ۱۴۰۳
خوشنویسی را تمرین کردم. ضمناً برای اینجا، هوای امروز در خانه و بیرون هم سرد بود. شب درامه را تمام دیدم. شکر.۱
دو شنبه ۲۶ قوس ۱۴۰۳
اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم و فرستادم. شکر. بعد از ظهر، اسناد عربی باقی مانده را به جاپانی ترجمه و تمام کردم. فردا دوباره میبینم. پس خانه را پاک کردم. چون که امروز به کورس نرفتم، وقت داشتم. شب برای کلاس آنلاین انگلیسی فردا ترجمه کردم. و از کسی درخشان دربارهٔ کار ترجمه نو میل را گرفتم. شکر.۱
سه شنبه ۲۷ قوس ۱۴۰۳
برای کلاس آنلاین امروز، اسناد باقی مانده را ترجمه کردم. بعد از ظهر، درس دادم. پس به کورس رفتم و تقریباً ده بجه برگشتم. شکر.۱
چهار شنبه ۲۸ قوس ۱۴۰۳
چون که دیروز نتوانستم، امروز اسناد ترجمه شده را دوباره نگاه کردم و فرستادم. شکر. بعد از ظهر، درس دری داشتم. از دیدار استادم و صحبت کردن خوشحال شدم. ازش بسیار تشکر. بعداً به بازار رفتم. باد بسیار تند میوزید. بعضی مردم بالاپوش گرم پوشیده بودند. دیگران بالاپوش نپوشیده بودند. شاید بسیاری از آنها از جاهای سردتر به اینجا آمده باشند.۱
پنج شنبه ۲۹ قوس ۱۴۰۳
نیم روز کارهای خانه را انجام دادم. مثلاً، برای سال نو به خانوادهٔما هدیهها را فرستادم و هردو روی کارتهای تبریکی سالنو را هم پشت چاپ کردم. شکر. بعداً به آرایشگاه رفتم تا موهایم را ببرم.۱
جمعه ۳۰ قوس ۱۴۰۳
صبح لباسها را شستم و خشک کردم. برای سه درس کورس آمدهگی گرفتم. بعد از ظهر آفتاب آمد. به خود گفتم. «خوش آمدین» بعداً برای درس دری اسناد را ترجمه کردم. شکر. بعداً به کورس میروم.۱
۱