dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

۱۴۰۲ حمل

 

دفتر خاطرات روزانه

   سه شنبه ۱ حمل ۱۴۰۲
  سال نو مبارک باد. امروز سه درس آنلاین و روبرو داشتم. خوب گذشت.           ۱

 

   چهار شنبه ۲ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین انگلیسی، چند کار را انجام دادم و به بازار رفتم.   ۱

 

   پنج شنبه ۳ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین انگلیسی، پیش داکتر دندان رفتم. آنجا یک بچه مانند قیامت یاد میزد و زار زار گریه میکرد. بعداً برای درس انگلیسی، آمادگی گرفتم. به کورس رفتم. در ایستگاهٔ ریل، بک بچه دیگر مثل آن بچهٔ صبح گریه میکرد. بعد از برگشت، چند پیام را فرستادم. آه. دست و پای خود را گم کردم.۱

 

 جمعه ۴ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین انگلیسی، کار ترجمه را انجام دادم. در عین کار چندین میل را گرفتم و جواب دادم. از این رو درازتر از آنچه فکر میکردم طول کشید. شام کار دیگر را هم کمی انجام دادم. شب به استاد خط و سرپرست صنف پیام ها را فرستادم. آه. چاره دارم اما...

 

 شنبه ۵ حمل ۱۴۰۲
  اخیراً برای سمستر جدید خوشنویسی، ثبت نام را تمام کردم. شکر.

 

 یک شنبه ۶ حمل ۱۴۰۲
  آه. او هم پس کُرکی است! حتماً، کی است؟ یعنی یکی از بازی کنان قهرمان‌ بیس‌بال، لارس نووتبر است. در ماه مارچ او در جاپان بسیار مشهور شد. او حرکت فلفلدان ویا مرچدان را تمثیل میکرد. ضمناً  امروز هم کار تزئین و ترجمه را انجام دادم. تزئین را فرستادم اما ترجمه را فردا دوباره نگاه میکنم و میفرستم.

 

 دو شنبه ۷ حمل ۱۴۰۲
  صبح اسناد ترجمه را دو باره نگاه کردم و فرستادم. شکر. بعداً به پستخانه رفتم. بعد از ظهر یک پیام را که دیگر نمیتوانم کار تزئین را بگیرم به شرکت فرستادم. کار تزئین را خوش دارم اما دلیلش را نمیتوانم اینجا بنویسم. از سه و نیم بجه به کورس رفتم.

 

 سه شنبه ۸ حمل ۱۴۰۲
  بعد از کلاس آنلاین انگلیسی صبح، تا شام کار ترجمه را انجام دادم. چون که رئیس شرکت ترجمه گفت که هرچه زودتر بهتر. جواب دادم که فقط میتوانم تا سه اپریل تمامش کنم. گفت میخواهد تا آخر این ماه بگیرد. گفتم نه. اما تا حد امکان کار میکنم. اگر زودتر تمامش کنم، شاید خوشحال شود. شام به کورس رفتم و برای دو ساعت کار کردم.

 

 چهار شنبه ۹ حمل ۱۴۰۲
  بعد از کلاس آنلاین صبح، ترجمه اسناد را ادامه دادم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. بسیادر خوب گذشت. از گپ زدن با استادم لذت بردم. بعضی اوقات مردم به من میگویند: «شما خیلی سخت کار میکنید.» مصروف اما مفلس. شاید من در چیزهای گوناگون زیاد طلب باشم. کمتر بهتر است؟۱

 

 پنج شنبه ۱۰ حمل ۱۴۰۲
  صبح، دیگر، و شام سه درس آنلاین و روبرو داشتم. خوب. در میان شان کار ترجمه را انجام دادم. فردا نگاه میکنم. ضمناً از نسیم جان پیام آمد. خوشحال شدم.

 

 جمعه ۱۱ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین صبح، اسناد ترجمه را دو بار نگاه کردم و تقریباً سه بجه بعد از ظهر به شرکت ترجمه فرستادم. رئیس شرکت خوشحال شد. شکر. زمانیکه برنامهٔ روزنامه اوکیناوا را دیدم،‌ گفت که یک آقای نطاق به توکیو تبدیل شده. بعداً گویندهٔ نو ظاهر شد. واو! نطاق جدید فارغ مکتب لیسه من است! بسیار متعجب شدم.

 

 شنبه ۱۲ حمل ۱۴۰۲
  اخیراً شاگردان به ما شیرینی آلمانی دادند. چرا در اوکیناوا شیرینی فروشی یا نانوائی آلمانی زیاد استند؟ با شاگردان آنلاین و روبرو داستان کوتاهٔ هاروکی موراکامی دربارهٔ لیدرهوزن یکجا تا آخر خواندیم. گمان میکنم که بسیاری از مردم جاپان آلمان را خوش دارند.

 

 یک شنبه ۱۳ حمل ۱۴۰۲
  امتحان شرکت ترجمه را انجام دادم. فردا دوباره نگاه میکنم. چندین کار خورد را هم انجام دادم. شکر. هوا امروز باد تند و کمی سرد بود.

 

 دو شنبه ۱۴ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین صبح، یک امتحان ترجمه را دوباره نگاه کردم و فرستادم. شکر. یک دیگر را هم انجام دادم و چون که شرکت ترجمه به من گفت که کمتر از یک ساعت تمام کنی، پس فرستادمش. بعد از  نان چاشت، به کورس رفتم. تقریباً از یک و نیم تا هفت بجه به شاگردان آموختم. شکر.

 

 سه شنبه ۱۵ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس های آنلاین صبح و دیگر، به کورس رفتم از ساعت سه و چهل و پنج دقیقه تا هشت و پانزده به شاگردان درس دادم. شکر. باد امروز هم کمی خنک و تند بود.۱

 

 چهار شنبه ۱۶ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین صبح، خانه را پاک کردم و چندین کار دیگر را انجام دادم. بعد از ظهر،‌ درس دری داشتم. بسیار خوب گذشت. یک داستان دیگر را تمام کردیم. از استادم سپاس گزارم. یک سوال میماند. مرغآبی عنوانش کیست؟ در داستانش، مرغآبی وزیر است؟؟؟ ضمناً در باره ۹ حمل این دفتر خاطرات، نوشته بودم « هر بار آن حرف یادم آمد...» اما این غلط بود. چرا که آنطور نوشته بودم؟ از این رو، آن جمله را پاک کردم. بعداً مقالهٔ بلاگ را نوشتم.

 

 پنج شنبه ۱۷ حمل ۱۴۰۲
  سرعت کارم را کمی آهسته میکنم. چون که کار تزئین را کمتر کردم، کمی راحت شدم. الحمدلله. در این میان در امتحان شرکت ترجمه آهسته آهسته حصه میگیرم. ضمناً صبح سه مرد به خانه آمدند تا پایه زینهٔ اضطراری قات قاتی را تبدیل کنند. آن کار بیش از دو و نیم ساعت طول کشید. به آنها چای را بردم. گفتند تشکر. من هم از شان متشکرم.

 

 جمعه ۱۸ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین صبح، اسناد دری را دوباره خواندم پس برای کار خانگی ترجمه کردم. بعد از نان چاشت، به کورس رفتیم تا مسئول شرکت تنظیف صحبت کنیم. بعداً آنجا ماندم. چون که باران سرد میبارید، فقط چند شاگرد آمدند. بعد از هفت و نیم بجه برگشتم.۱

 

 شنبه ۱۹ حمل ۱۴۰۲
  بعد از چای صبح و کالا شویی، به بازار رفتم. بعد از برگشت، کار خانگی دری را ادامه دادم. بسیار سخت بود. دیگر هم ادامه‌اش دادم. شام به استادم فرستادم. پس خوشنویسی را تمرین کردم. برای ترکیب چند راه را فکر کردم.

 

 یک شنبه ۲۰ حمل ۱۴۰۲
  هفت و نیم بجه بیدار شدم. چون که هوا آفتابی بود، لباس‌ها را شستم. بعد از نان چاشت، مقاله بلاگ را نوشتم. بعداً برای کلاس‌ها اسناد را خواندم. پس خط اصلاح شده‌ام را تمرین کردم. با نسیم   زمزمهٔ برقی کردم.

 

 دو شنبه ۲۱ حمل ۱۴۰۲
  بعد از درس آنلاین صبح، چند کار خورد را انجام دادم. شام به کورس رفتم تا ریاضی و انگلیسی به شاگردان یاد بدهم. بعد از برگشت، در پوست بکس نامه را یافتم. از خواهر مادر کلانم بود. آن جواب نامه ام بود. چون که تصویر چاپی بسیار زیبا بود، در میان فرهنگم گذاشتم.

 

 سه شنبه ۲۲ حمل ۱۴۰۲
  چون که شاید صبح هوا سردتر بوده باشد، سردردی داشتم. پس آهسته آهسته اسناد را ترجمه کردم. زمانیکه غرق اسناد انگلیسی بودم، سردردی‌ام جور شد. شکر. شام به بازار رفتم. یک پرنده بلند میخواند.

 

 چهار شنبه ۲۳ حمل ۱۴۰۲
  چون که تمام شاگردان کورس در امتحان شان کامیاب شدند، صبح با شوهرم به معبد رفتم تا شکر خداوند را کنیم.   بعد از برگشت، چند کار را انجام دادم. شکر.

 

 پنج شنبه ۲۴ حمل ۱۴۰۲
  بعد از کلاس آنلاین صبح، چند کار را انجام دادم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. بسیار خوب گذشت. در درس امروز، متوجه شدم که من معنی «چندین» را غلط فهمیده بودم. آه. از استادم بسیار متشکرم.

 

جمعه ۲۵ حمل ۱۴۰۲
 چون که کلاس آنلاین صبح نداشتم، تا هفت بجه خوابیدم. شکر. بعدا از چای صبح برای کورس اسناد را خواندم. بعداً ترجمه اسناد دری را ادامه دادم. رطوبت هوا بسیار زیاد بود.

 

شنبه ۲۶ حمل ۱۴۰۲
 همه روز باران میبارید. صبح با شوهرم به بازار رفتم. بعد از برگشت، کارخانگی دری را ادامه دادم. بعد از نان چاشت هم ادامه دادم. بعداً برای کلاس خوشنویسی امشب، تمرین کردم. قبل از نان شب، روتر وای فای کهنه را با نو تبدیل کردم. شکر.

 

یک شنبه ۲۷ حمل ۱۴۰۲
 روتر وای فای جدید به ما خوبترین سرعت اینترنت را آورد. شکر. چه زود است!  آمادگی‌اش وقت گرفت اما حالش بهتر شد. شکر. برای درس ها، اسناد را خواندم و آمدگی گرفتم.

 

دو شنبه ۲۸ حمل ۱۴۰۲
 صبح برای امتحان شرکت ترجمه، اسناد را ترجمه کردم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. با استادم دربارهٔ درس‌های آینده تبادل نظر کردیم. بسیار خوب بود. شاید که من همآن وقت را میخواستم که جدی تبادله نظر کنیم. بهر حال از استادم سپاسگزارم. شام به کورس رفتم تا ریاضی و انگلیسی را به شاگردان یاد بدهم.

 

سه شنبه ۲۹ حمل ۱۴۰۲
 صبح اسناد را ترجمه کردم. بعداً به بازار رفتم. بعد از ظهر درس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. بعداً  چند رمان کوتاه عشقی را خواندم.

 

چهار شنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۲
 هوا بعضی اوقات  بارانی بود. برای امتحان، اسناد را یک یک ترجمه کردم. یک امتحان از انگلیسی به جاپانی، ترجمه‌اش در ویب سایت آپلود شده بود. شاید که این هم تلک یا امتحان باشد. به هر حال، خودم ترجمه کردم و آن را با جمله های سایت مقایسه کردم. مفید بود. شکر.

 

پنج شنبه ۳۱ حمل ۱۴۰۲
 هوا بارانی بود. از دیروز چندین بار عطسه زدم. کسی مرا یاد میکند؟ ضمناً خانه را پاک کردم. اطاق نه بلکه دلم هم کمی پاک شد. شکر. فردا ماه رمضان تمام میشود.

 

دفتر خاطرات روزانه