dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

عقرب ۱۴۰۱

Image by Noel Bauza from Pixabay

 

دفتر خاطرات روزانه

 

   
  یک شنبه ۱ عقرب ۱۴۰۱
 صبح برای انتخابات شاروال ناها، به رای دادن رفتم و برگشتم. بعداً تا هفت بجه برای درس انگلیسی و کار ترجمه، کار را انجام دادم ۱
  دو شنبه ۲ عقرب ۱۴۰۱
 بسیار مصروف بودم. صبح یک کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بعداً اسناد را ترجمه کردم و پس در سایت آنلاین صحبت کردم. اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم. بعد از چهار بجه تا نه بجه در کورس انگلیسی را درس دادم ۱

 

   سه شنبه ۳ عقرب ۱۴۰۱
 صبح اسناد را دو باره دیدم و فرستادم. شکر. بعداً کار دیگر را کردم. چون که کار اصلی دیر شد، فردا فقط آن را باید تمام کنم. بعد از نان چاشت، درس انگلیسی داشتم. خوب گذشت. بعداً ادامه کار را انجام دادم و فرستادم. ضمناً شاید دنیا یا زندگی را غلط فهمیده باشم. پیش این طور فکر میکردم که در زندگی با کوشش، کار تا حدی رونق میگیرد. اما حالا فکر میکنم که در زندگی حتی با کوشش چیزهای زیاد پیشرفت نمیکند. دنیا فانی است اما برای چانس یک بر هزارم، همه کوشش میکنند. ۱

 

   چهار شنبه ۴ عقرب ۱۴۰۱
  چه داریم ویا چه درست می‌کنیم نه، بلکه چگونه باید باشیم مهم است. این چندین بار یادم آمد اما فراموش کرده بودم. این بار آنرا به خاطر میسپارم. ۱

 

   پنج شنبه ۵ عقرب ۱۴۰۱
  امروز پیام پر از خشم را گرفتم. شاید هر دو طرف چیزهای دیگر را دیده باشیم. نمیدانم گره را میتوانم باز کنم یا نه، اما مشکل خود را واضح کردم. بسیار خسته بودم. ۱

 

   جمعه ۶ عقرب ۱۴۰۱
  از صبح تا شب اسناد را ترجمه کردم. فقط بعد از ظهر به بانک رفتم. چون که یک ماه پیش شمارهٔ رمز را فراموش و سه بار آن را اشتباه کرده بودم، نمی توانم که پول بردارم. در بانک شمارهٔ رمز را دو باره تعیین کردم. آرزو میکنم که آن را دیگر فراموش نکنم.  ۱

 

   شنبه ۷ عقرب ۱۴۰۱
  در صبحدم از خواب بیدار شدم. برای کار خانگی، ترجمه اسناد دری را انجام دادم و به استادم فرستادم. شکر. قبل از ظهر با شوهرم به سوپرمارکت رفتم و برگشتم. متوجه شدم که بدون کشیدن ابروهایم به بیرون رفته بودم! چون که ابروهایم بسیار خفیف است،‌ هر روز با قلم باید ابروهایم را بکشم... اما امروز فراموش کردم. شوهرم گفت: هیچ متوجه نشدم!  آه. صبح و دیگر اسناد را به انگلیسی ترجمه کردم. پس برای کار دیگر اسناد را تزیین کردم و به شرکت ترجمه فرستادم. شب در کلاس خوشنویسی شرکت کردم.  ۱

 

   یک شنبه ۸ عقرب ۱۴۰۱
  امروز هم ترجمه اسناد را ادامه دادم. بعد از ظهر برای کورس آمادگی گرفتم. انگلیسی درست بود اما برایم سؤال های علوم طبیعی سخت بود . چاره نداشتم. بعداً خوشنویسی را تمرین کردم. از برادرم پیام را گرفتم که «چندین ماه پیش آم‌ها که فرستادی بسیار مزه دار بود. به ولایت ناگانو سفر خدمتی داشتم و تحفه را فرستادم.» «واو! منتظر هستم.»  ۱

 

   دو شنبه ۹ عقرب ۱۴۰۱
  صبح اسناد را ترجمه کردم. بعد از ظهر درس دری داشتم. بسیار خوب گذشت. داستان کوتاه جدید عجیب است... چون که جنوب اوکیناوا طوفان واقع شد، بیرون باد تند وزید و باران شدید بارید. بعداً به کورس رفتم و تا نه بجه انگلیسی را درس دادم.   ۱

 

 

   سه شنبه ۱۰ عقرب ۱۴۰۱
  تمام روز باران میبارید. صبح اسناد ترجمه را دوباره نگاه کردم. بیرون رفتم و یک دو ساعت بعد برگشتم. بعداً اسناد باقی را دیدم و شب به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. در باره سو‌ٔال بی جواب فکر میکردم. دلم مانند رقاصهٔ ساعت است.    ۱

 

   چهار شنبه ۱۱ عقرب ۱۴۰۱
  چند کار خورد را انجام دادم. قبل از نان چاشت، کمی خوشنویسی را تمرین کردم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. این هفته دو بار داشتمش. بسیار خوشحال شدم. بعداً متوجه شدم که  زمین بیرون تر شد. بعد از مدتی نیم ساعت، کلاس انگلیسی داشتم. بعداً تمرین خوشنویسی ادامه دادم.    ۱

 

   پنج شنبه ۱۲ عقرب ۱۴۰۱
  امروز در جاپان روز فرهنگ بود. روز آرام گذشت. یک کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. کمی اسناد ترجمه را اصلاح کردم. شکر.    ۱

 

   جمعه ۱۳ عقرب ۱۴۰۱
  خانه را پاک کردم. چون که تشناب خراب شده بود، کارگری به خانه آمد و ترمیمش کرد. شکر. بعداً از کتابچه‌ها عکس گرفتم. بعد از ظهر، ترجمه دری را به کامپیوتر نوشتم. برای نان شب، با بادنجان سیاه اما رنگش سفید، سمارق و ساسچ، پاستا را پختم. بادنجان سفید بسیار مزه‌دار بود.    ۱

 

   شنبه ۱۴ عقرب ۱۴۰۱
  یک روز درمیان بتهٔ بالکن را آب میدهم. دو بار آخر زماینکه آب دادم، میان بته چلپاسه آمد. بسیار شیرین بود. چلپاسه در جاپان نشانه خوشبختی است.     ۱

 

   یک شنبه ۱۵ عقرب ۱۴۰۱
  فقط دو ساعت کار را انجام دادم و به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعد از نان چاشت، به سوپرمارکت رفتم. متوجه شدم که مردم زیاد موزه یا بوت زمستانی پوشیده بودند. آه. اما من هنوز هم چپلی پوشیدم. آه. تحول مواسم مثل برق میگذرد.     ۱

 

   دو شنبه ۱۶ عقرب ۱۴۰۱
  چون که کلاس آنلاین نداشتم،‌ لباس‌های باقی تابستان را شستم و خانه را پاک کردم. قبل از ظهر درباره کتاب ژورنالیست مشهور، با شوهرم صحبت کردم. چون ازدواج هر دو بار خانمش فوت کرد و یک معشوقه دارد. شوهرم گفت: «اگر تو پیشتر می میری...» گفتم: « اگر من پیشتر از تو بمیرم، بهتر است که با زن دیگر عروسی کنی ویا اقلاً با کسی دوست شوی. پس در گور یا جای دیگر لبخند میزنم.»  شام به کورس رفتم و بعد از پنجده کم هشت به خانه برگشتم.     ۱

 

   سه شنبه ۱۷ عقرب ۱۴۰۱
  در آشپزخانه بچی ده ساله پیشم آهنگ را میخواند. آه. شاید خوشحال باشد. بعد از ظهر کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بسیار خوب گذشت. چونکه امروز آخر درس با او بود و چند ماه پیش قیمتش را بالا بردم، فکر کردم که ادامه نمیدهد، اما نه. ادامه درس را اختیار کرد. ازش خیلی ممنونم. شکر.     ۱

 

   چهار شنبه ۱۸ عقرب ۱۴۰۱
  صبح برای درس خوشنویسی، دو نوع سرمشق را تمرین کردم. متوجه شدم که باران شدید میبارید اما آفتابی بود. دیگر درس دری داشتم. خوب گذشت اما از یک چیز شرمساری کشیدم. شام با شاگرد درس آنلاین انگلیسی داشتم. شب در کلاس خوشنویسی شرکت کردم.     ۱

 

   پنج شنبه و جمعه ۱۹ و ۲۰ عقرب ۱۴۰۱
  هوا بارانی بود. چند کار را انجام دادم. شب به سوپرمارکت رفتم و در راه برگشت، زمانیکه گوشه کوچه میرفتم، موتر آمد و با وجود اینکه برک کرد، اما دیر شد. با آب زمین پاهایم تر شد. چه روز بود!  چون که کار زیاد گرفتم و باید تا صبح جمعه تمامش کنم، شب پنج شنبه تا دوازده و نیم بجه شب کار را انجام دادم و فرستادم. شکر. ضمناً اخیراً فکر میکنم که داوطلب یعنی چه؟ آیا اظهار تشکر مهم است؟  صبح جمعه ده بجه از عین شرکت تزیین، کار دوم را گرفتم و قبل از شش بجهٔ شام فرستادمش. شکر. الحمدلله. کمی خسته شدم. اما از کار زیاد سپاسگزارم.     ۱

 

   شنبه ۲۱ عقرب ۱۴۰۱
  تمام روز باران میبارید. بسیار تاریک بود. و برای درس‌های انگلیسی آینده، اسناد را خواندم. بعداً خوشنویسی را تمرین کردم.     ۱

 

   یک شنبه ۲۲ عقرب ۱۴۰۱
  هوا رطوبت زیاد داشت. بسیار گرم بود. لباس تابستان را از الماری کشیدم و پوشیدم. بیش از پنج ساعت کار را انجام دادم. بدلیل این که موازنه هورمونم را شاید از دست داده باشم، خلقم تنگ شد. آه. اما شام حالتم آرام شد. شکر.     ۱

 

   دو شنبه ۲۳ عقرب ۱۴۰۱
  صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. با این شاگرد فقط یک درس دیگر باقی مانده است. امیدوارم که موفق شود. بعد از ظهر، برای درس آنلاین فردا، اسناد را خواندم. بعداً چند کار دیگر را انجام دادم. هوا سرد شد.       ۱

 

   سه شنبه ۲۴ عقرب ۱۴۰۱
  صبح هوا ابرآلود بود. برای درس‌ها اسناد را خواندم. بعد از ظهر کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. شام به کورس رفتم تا نه بجه ریاضی را درس دادم.       ۱

 

   چهار شنبه ۲۵ عقرب ۱۴۰۱
  امروز روز عجیب بود. صبح حال شوهرم خوب نبود. برای کلاس آنلاین انگلیسی، از خواب بیدار شدم و رویم را شستم. لباس را پوشیدم. بعداً پیش دست شوی لنز را به چشم‌هایم گذشتم. اما چند بار ناکام شدم. بالاخره کامیاب شدم ولیکن چه فرق داشت. آه! هر دو چشمم دو لنز داشتند! من کمی خواب آلود بودم... در درس انگلیسی، فکر کردم که این آخر درس بود اما شاگرد ادامه‌اش را خواهش کرد. شکر. بعداً به سوپرمارکت رفتم تا دوا و سبزیجات و غیره را بخرم. در خانه شوهرم از تست کیت آنتی بادی کورونا استفاده کرد و نتیجه‌اش منفی بود. شکر. بعد از نان چاشت چند کار را انجام دادم.       ۱

 

   پنج شنبه ۲۶ عقرب ۱۴۰۱
  خواب عجیب را دیدم. بعد از اینکه بیدار شدم، برای مدتی کمی چرت زدم. خوشنویسی را تمرین کردم. چند کار را انجام دادم. شام کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب.       ۱

 

   جمعه ۲۷ عقرب ۱۴۰۱
  از صبح تا شام اسناد زیاد را ترجمه کردم. بعداً به سوپرمارکت رفتم تا ماهی بخرم. برای نان شب، ماهی به نام «سانما» را خوردم. تعجب کردم که این ماهی تخم‌ها داشت. آه. جان‌هایشان مرا انرژی داد اما کمی نا راحت بودم.       ۱

 

   شنبه ۲۸ عقرب ۱۴۰۱
  مثل هر شنبه، کار خانگی دری، کار ترجمه و پیش داکتر سوزن رفتن،‌ و کلاس خوشنویسی داشتم. داکتر سوزن گفت که بهتر بیشتر ساعت تیری کنید!       ۱

 

   یک شنبه ۲۹ عقرب ۱۴۰۱
  هوا بسیار گرم بود. مثل تابستان بود. برای درس‌های آینده اسناد را خواندم، ترجمه کردم و سؤال‌های ریاضی را حل کردم. شکر.        ۱

 

   دو شنبه ۳۰ عقرب ۱۴۰۱
  هوا بسیار گرم مانند تابستان بود. صبح یک کلاس آنلاین داشتم. بعد از نان چاشت درس دری داشتم. چون که از درس گذشته بیشتر از ده روز گذشته بود، خوشحال شدم. استاد هنوز هم از تصویر پشک استفاده میکرد. پشک خیلی هوشیار بود. بعد از درس متوجه شدم که بسیار گرمی کرده بودم. هنوز هم تی شارت آستین کوتاه را میپوشیدم. به کورس رفتم و قبل از نه بجه به خانه برگشتم.        ۱

 

 

دفتر خاطرات روزانه