dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

جدی ۱۴۰۰

f:id:aya_dari:20211226120456j:plain

دفتر خاطرات روزانه 

 

 

چهار شنبه ۱ جدی توجی ۱۴۰۰
  چند کار را کردم. متوجه شدم که برای مدتی دراز چیزی را فکر میکردم که نمیتوانم جوابش را پیدا کنم. بلی. این جواب ندارد اما میخواهم همیشه دلم را بفهمم. ۱

 

پنج شنبه ۲ جدی ۱۴۰۰
  قبل از چای صبح یک کار را تمام کردم. بعد از چای، کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بعداً با شوهرم به بیرون رفتم و برگشتم. تقریباً از دو بجه تا ۷  بجه کار را کردم. شام به اطاق نسیم ملایم به گوشم زمزمه کرد. بسیار خوب بود. راحت شدم. بعد از این که نان شب را پختم و خوردم، تا ۱۱ بجه آن کار را ادامه دادم. چون آخر سال است، هر کس عجله دارد. همگی، مانده نباشیم. ۱

 

جمعه ۳ جدی ۱۴۰۰
  صبح درس آنلاین انگلیسی داشتم. بعداً تا ۵ بجه بجز نیم ساعت برای نان چاشت کار را کردم. شکر،  تمام شد. شش بجه به سوپرمارکت رفتم. در آنجا دکان ۱۰۰ ین (هیاکواین شوپ) است و چند چیز برای خانه تکانی را خریدم. برای نان شب کچالوی تارو (تارو ایمو) را پوست کردم پس دستهایم خارش کردند. آه.  فوراً با آب لیمو دستهایم را شستم پس خارش رفت. الحمدلله. ۱

 

شنبه ۴ جدی ۱۴۰۰
  برای مدت شب صدای بلندی زنی به گوشم میرسید و نتوانستم  عمیق بخوابم. این شبح یا جن بود؟ صبح از شوهرم پرسیدم. «در طول شب، صدای بلندی زنی را شنیدین؟» «بلی. نتوانستم خواب کنم.» «درست. این شبح یا جن نبود. شکر.» شب در کلاس آنلاین خوشنویسی شرکت کردم. فقط استاد، شاگرد اول صنف و من بودیم. خیلی مفید بود. ۱

 

یک شنبه ۵ جدی ۱۴۰۰
  از نه و نیم بجه صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. ۱

 

دو شنبه ۶ جدی ۱۴۰۰
   خانه تکانی کردم. شام کار زیاد را گرفتم. شکر اما چطور این را تمام کنم.  ۱

 

سه شنبه ۷ جدی ۱۴۰۰
  صبح دو کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشت. قبل و بعد از درس‌ها، اسناد انگلیسی را ترجمه کردم و آواز عربی را شنیدم و پس به جاپانی ترجمه کردم. بالاخره راه حل این کار زیاد را کمی پیدا کردم. الحمدلله. شب درس دیگر داشتم.  ۱

 

چهار شنبه ۸ جدی ۱۴۰۰
  صبح یک کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. خواندن داستان کوتاه را ادامه دادیم. از این قصه و تفسیر استاد بسیار لذت بردم. شب درس آنلاین خوشنویسی داشتم. استاد گفت: « آهسته‌تر بنویسید.» آه. از خطم تمام چیز را میداند. ۱

 

پنج شنبه ۹ جدی ۱۴۰۰
  صبح به بانک رفتم. بعد از برگشت، تا بعد از ظهر کار مانده را خلاص کردم. شکر.  ۱

 

جمعه ۱۰ جدی ۱۴۰۰
  پنج و نیم بجه از خواب بیدار شدم. پس از شش بجه شوهرم به توکیو رفت. برای درس فردا دو  ساعت خوشنویسی را تمرین و تقدیم  کردم. بعد از نه بجه به میدان هوائی رفتم تا پدر و مادرم را در شهر چیبا ببینم.  ۱

 

 شنبه ۱۱ جدی ۱۴۰۰
  برادرم و  خانمشهم آمدند. حال شان خوب به نظر میرسید.  با همه کس گپ زدم.  وقت زود تیر شد. شب در درس آنلاین خوشنویسی جمعی شرکت کردم.  ۱

 

یک شنبه ۱۲ جدی ۱۴۰۰
  قبل از ظهر به میدان هوائی رفتم. پدر و مادرم مرا تا نزدیک‌ترین ایستگاه ریل از خانهٔ شان همراه کردند.  شش بجه به شهر ناها برگشتم. هوا کمی بارانی بود. نیمه‌شب شوهرم هم برگشت. ۱

 

دو شنبه ۱۳ جدی ۱۴۰۰
  روز آرام بود. صبح تا شب کار باقی مانده را کردم.  ۱

 

سه شنبه ۱۴ جدی ۱۴۰۰
  صبح و شب درس های آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بین درسها کار را خلاص کردم و به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. چیزهای گوناگون را خیال کردم.  ۱

 

چهار شنبه ۱۵ جدی ۱۴۰۰
  بالاخره کار باقی مانده را هم تقدیم کردم. شکر. همیشه از کار ترجمه لذت میبرم اما چون که به وقت بسیار زیاد نیاز دارم، از آخر سال گذشته  طرز زندگی کردن در آینده را فکر میکنم. نمیتوانم که بعد از ۲۰ سال مثل حالا گام بزنم. شب درس خوشنویسی داشتم.   ۱

 

پنج شنبه ۱۶ جدی ۱۴۰۰
  صبح کلاس آنلاین داشتم. بعداً از شرکت ترجمه کار را گرفتم و پس آنرا کردم و فرستادم. این ترجمه نه بلکه تزیین بود. بعداً با شوهرم نان چاشت را پختم و خوردیم. از دو بجه درس دری داشتم. این بار اول در سال نو بود. امروز هم زیاد خندیدیم و ازش لذت بردم. استادم به من منظره برفی قشنگ را نشان داد. چون همیشه رویش را از پیش میبینم، رویش از پهلو برایم تازه بود. بعد از درس ترجمه آن داستان را بشکل دیجیتال نوشتم. این ترجمه شاید بسیار جالب شده باشد. خوب.   ۱

 

جمعه ۱۷ جدی ۱۴۰۰
  چون که دیشب کچالوی شیرین را با آب، شکر و مسکه پخته کردم، برای چای صبح خوردیم. یک کلاس آنلاین داشتم. بعداً اسناد را ترجمه کردم. شام اسناد داستان کوتاه را از دری به جاپانی ترجمه کردم. قصه کمی غمگین و دل تنگ بود.   ۱

 

شنبه ۱۸ جدی ۱۴۰۰
  صبح به استادم کار خانگی را فرستادم. بعد از چای صبح، رختهای شسته شده گی را خشک و پس تشناب و حمام را صیقل کردم. آه زیبا شدند!  بعداً اسناد را تزیین کردم.   ۱

 

یک شنبه ۱۹ جدی ۱۴۰۰
  صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بعداً تزیین اسناد را ادامه دادم.   ۱

 

دو شنبه ۲۰ جدی ۱۴۰۰
  صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بعداً تزیین اسناد را ادامه دادم و پس به شرکت ترجمه فرستادم. بلی. مثل دیروز عین کار را کردم! امسال میخواهم اقلاً یک روز در هفته‌ کار نکنم. برای خودم کتاب میخوانم و چیزهای دیگر را میکنم.   ۱

 

سه شنبه ۲۱ جدی ۱۴۰۰
  صبح برای درس امشب اسناد انگلیسی را ترجمه کردم. بعد از ظهر درس دری داشتم. در عین که این دفتر خاطرات را میخواندم، با استاد بیپرده حرف میزدم. مشورت زیاد و با معنی عمیق داد. شکر. بر اساس آنها میخواهم زیادتر فکر کنم. حتی اگر هرچه واقع شود، دنیا یا زندگی ادامه دارد. چند چیزها را خیال کردم.   ۱(ادامه دارد)

 

چهار شنبه ۲۲ جدی ۱۴۰۰
  صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بعداً اسناد ترجمه را چک کردم. شام به سوپرمارکت رفتم. بعد از برگشت، داستان کوتاه جدید به دری را خواندم. این قصه‌ای تاریخی است.   ۱

 

پنج شنبه ۲۳ جدی ۱۴۰۰
  صبح از چوکات عکس میخ‌ها را کشیدم و میخ‌های نو زدم و پایه را کمی اره کردم. خوب نشد. لازم است که زیادتر کار کنم. بوره اره زیاد ماند. بعداً برای درس امشب انشای انگلیسی را اصلاح کردم و به مادر شاگرد فرستادم. شام خواندن اسناد دری را ادامه دادم.   ۱(ادامه دارد)

 

جمعه ۲۴ جدی ۱۴۰۰
  صبح چند کار خانه را کردم. خوب. پس کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. این هم خوب گذشت. شام برای کار خانگی اسناد دری را ترجمه کردم. بعد از نان شب، درس آنلاین دیگر داشتم. هر بار این شاگرد فاژه میکشد. آه چاره نداشتم.   ۱(

 

شنبه ۲۵ جدی ۱۴۰۰
  صبح به استاد دری کار خانگی را فرستادم. شکر. بعداً تمام روز ارقام حساب باقی مانده را به کامپیوتر دادم. نود فی صد تمام شد. دلم آرام شد.   ۱

 

یک شنبه ۲۶ جدی ۱۴۰۰
  وقتیکه از خواب بیدار شدم، یک قصه در فکرم آمد. بعد از چای صبح و چند کار خانه، آن را بطور نامه نوشتم. چون تصمیم گرفتم که امروز کار نکنم و روز استراحتم باشد، نامه را نوشتم، کتاب خواندم و یوگا کردم. بسیار خوب و آرام بودم.   ۱

 

دو شنبه ۲۷ جدی ۱۴۰۰
  چند کار خانه را کردم. بعداً کار حساب را ادامه دادم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. در باره دو قسم حروف گپ زدیم. از این حکایت لذت بردم. یک داستان کوتاه را تمام کردیم. شکر.  شب با استاد خوشنویسی صحبت کردم و متوجه شدم که دو روز بعد امتحانات اجرا میشوند! اگر فکر میکند که میتوانم در امتحان بالا شرکت کنم، هفته های پیش باید میگفت. اما خیر، خط من شاید زیر سطح باشد.  از من پرسید، « برای امتحان آمده استید؟» گفتم «نمی دانم.» بالاخره سه ماه بعد در امتحان شرکت میکنم... چونکه خط من خوب نیست، چاره ندارم. نمیدانم توازن و رنگ را چطور بهتر کنم...  فقط تمرین مرا کمک میکند...    ۱(ادامه دارد)

 

سه شنبه ۲۸ جدی ۱۴۰۰
  صبح حرف «زمین» و «میکده» را تمرین کردم. و پس تا شام اسناد را ترجمه کردم. شکر. بعد از شام یک سند دیگر را ترجمه کردم. پیش از نان شب یوگا کردم.   ۱(ادامه دارد)

 

چهار شنبه ۲۹ جدی ۱۴۰۰
  اسناد را ترجمه کردم. داستانهای کوتاه در منطقه پنجاب را به جاپانی خواندم. شام اسناد ترجمه شده را نگاه کردم. بعد از نان شب در درس خوشنویسی شرکت کردم.   ۱(ادامه دارد)

 

پنج شنبه ۳۰ جدی ۱۴۰۰
  صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. شکر. بعداً اسناد را دوباره دیدم و به کسی مهم فرستادم. شکر. بعد از نان چاشت، اسناد را از جاپانی به انگلیسی ترجمه کردم. امروز آخر ماه جدی بود.   ۱(ادامه دارد)

 

دفتر خاطرات روزانه