dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

۱۴۰۰ حمل

f:id:aya_dari:20210321104153j:plain

Image by Lena Svensson from Pixabay

دفتر خاطرات روزانه 

 

۱
یک شنبه ۱ حمل ۱۴۰۰
    هوا ابرآلود و کمی بارانی بود. وقت که روزنامه را میخواندم، اظهار «فراز و نشیب» را یافتم. فراز و نشیب زندگی را میخواهم تجربه کنم. اخیراً وضع دور و پیش من تغییر می یافت. پس میخواهم خودم را هم تغییر بدهم.  ۱

 

دو شنبه ۲ حمل ۱۴۰۰
    چون باد تند بود، هوا اینجا بسیار سرد بود. وقتیکه بیرون بودم، هر کس گرم پوشیده بودند و سپس به پستخانه رفتم. بعد از برگشت، نان چاشت را خوردم و پس اسناد را از یاد خواندم. دیگر درس دری داشتم.  از درس گذشته دو هفته گذشته بود. استادم بشاش بود. در باره زبان دری زیاد مرا آموخت. تلفظ دری عامیانه هم برایم خیلی مفید بود. میخواهم آن را تکرار بشنوم و ترجمه کنم. وقت پلک زدنی گذشت.  ۱

 

سه شنبه ۳ حمل ۱۴۰۰
    هوا امروز هم سرد بود. باد تند بود. در خانه چند کار را کردم. فهرست برای اعلان کارت‌ها را تجدید کردم. و نوشتن نامه به زبان جاپانی را آماده دادم. چند چیزهای دیگر را هم کردم.  ۱

 

چهار شنبه ۴ حمل ۱۴۰۰
 هوا هنوز هم سرد و بارانی بود. صبح به یک شرکت امتحان ترجمه را تقدیم کردم. بعداً درس گذشته را تکرار کردم. بعد از ظهر از قبول شدنم در امتحان ترجمه آگاه شدم. الحمدلله.  ۱

 

پنج شنبه ۵ حمل ۱۴۰۰
    هوا آفتابی بود. ۷۰ نامه را چاپ کردم و پس رویش امضا کردم. برای نامه‌ها به زبان جاپانی، ۳۳ بسته دو نوع کارت را آماده کردم. فردا ۳۳ بسته را میفرستم. نمیدانم که تمام نامه‌ها به زبان فارسی را دستخط یا نیم چاپی و نیم دستخط بنویسم. شب در آنلاین سمینار انگلیسی برای پارالمپیاد اشتراک کردم.  ۱

 

جمعه ۶ حمل ۱۴۰۰
    صبح زود از خواب بیدار شدم و پس آمادگی نامه‌ها را ادامه دادم. بعد از ظهر همه نامه‌ها به زبان فارسی و جاپانی را تمام کردم. شکر الحمدلله. بعد از نان چاشت، به پستخانه با ۶۹ بسته رفتم. یک نامه به قالین فروشی در اوکیناوا را نفرستادم. در این ماه یا ماه آینده به آن مغازه میروم تا نامه را به مدیرش مستقیماً بدهم.  ۱

 

شنبه ۷ حمل ۱۴۰۰
    چون از امروز کارتها به صورت جدی میخواهم بفروشم، ۳۰۰ کارت‌ها و پاکت را در پاکت پلاستیک گذاشتم و پس روی پاکت نشانه چسپاندم. تقریباً پنج ساعت در بر گرفت. فردا ۳۰۰ کارت‌های باقی مانده را هم آماده میکنم.  ۱

 

یک شنبه ۸ حمل ۱۴۰۰
    هوا بارانی بود. چون از صبح تا دیگر رطوبت زیاد بود، نخواستم که کارت‌ها را رطوبت بزند. آمادگی ۳۰۰ کارت ها باقی مانده به تعویق انداختم. چیزهای دیگر، مثلاً به بلاگ مقاله را انداختم. ضمناً برای مدتی روزها  در باره المپیاد و پار المپیاد فکر میکردم. بعد از اینکه چند روز پیش در وبینار اشتراک کردم، متوجه شدم که مقامات ذیربط شاید یک راه داشته باشند. حالا نمیدانم که اشتراک کردن در پارالمپیاد بهتر است تا ورزشکاران را کمک کنم.  ۱

 

دو شنبه ۹ حمل ۱۴۰۰
     دفعتاً پیاله چای بسیار داغ بالای میز افتاد و آب داغ روی ران، زانو و پای چپ من ریخت. این دیشب واقع شد. چون خیلی داغ بود، در حمام روی آن آب سرد را ریختم تا جای سوختگی نماند. خدا کند به زودی خوب شود. صبح هنوز هم درد داشتم اما خوب استم شکر که جاهای دیگرم و شوهرم هم تر نشد. ضمناً از پیش به رقمی از چیزی آگاه بودم که بعد از تأمل کردن امروز صبح روشن شد. در اینجا نمیتوانم بنویسم که آن چیست.  ۱

 

سه شنبه ۱۰ حمل ۱۴۰۰
      از یکی از قالین فروشی‌ها جواب گرفتم. بسیار مهربان بود. ضمناً از کسی دیگر پاسخ را انتظار داشتم. چاره ندارم. پاسخ ندادن شاید جوابش باشد. یعنی نمیخواهد جواب بدهد. چاره ندارم. نمیتوانم دیگران را مجبور کنم. چاره ندارم.  ۱

 

چهار شنبه ۱۱ حمل ۱۴۰۰
      تا شب اسناد جاپانی را ترجمه کردم. ضمناً چیزهای خورد اما مهم زیاد دارم. یک یک میکنم.  ۱

 

پنج شنبه ۱۲ حمل ۱۴۰۰
      صبح هوا ابرآلود بود اما بعد از ظهر صاف شد. از صبح تا شام درباره کار انگلیسی در آینده چند سوال و میل رسید. تا بعد از ظهر اسناد را ترجمه کردم. دیگر یک میل به فارسی را گرفتم. میل یا نامه مو‌ٔدبانه بود.   ۱

 

جمعه ۱۳ حمل ۱۴۰۰
      اسناد ترجمه را دوباره نگاه و تقدیم کردم. امشب باران شدید بارید. رعد و برق زیاد زدند. چند روز پیش دلم هم مانند این بود. نمیدانم به چه وسیله حفره دلم را پر میکنم. چاره ندارم. حفره را همان طور میگذرم.   ۱

 

شنبه ۱۴ حمل ۱۴۰۰
      هر روز در جاهای دور پرنده گان می خوانند. با بدن خیلی خورد آواز بلند را چطور میخوانند؟ آیا  میخواهند که به کسی دور پیامشان را برسانند؟   ۱

 

یک شنبه ۱۵ حمل ۱۴۰۰
      هوا ابرآلود و بارانی بود. همه روز اسناد جاپانی را ترجمه میکردم. ترجمه کردن وضع روانی من را تسکین میدهد.    ۱

 

دو شنبه ۱۶ حمل ۱۴۰۰
      صبح هوا سرد بود. روز گرم اما دیگر دوبار سرد شد. صبح تا ظهر اسناد انگلیسی را ترجمه کردم. بعد از اینکه پستخانه رفتم، نان چاشت را خوردم و چند کار کردم. پس به آرایشگاه رفتم. در آنجا تقریباً سه ساعت بودم. شکل نوی موهایم را خوش دارم. بسیار خوشحال شدم. وقتی که بیرون آرایشگاه رفتم، تاریک شده بود.    ۱

 

سه شنبه ۱۷ حمل ۱۴۰۰
      صبح تا بعد از ظهر اسناد ترجمه را دوباره نگاه و تقدیم کردم. بعداً به پستخانه رفتم. مثل دیروز بود. دیگر برای درس انگلیسی آنلاین فردا آمادگی گرفتم. در این بار من معلم استم.۱

 

چهار شنبه ۱۸ حمل ۱۴۰۰
      پنج بجه از خواب بیدار شدم. از شش تا هفت بجه درس آنلاین با یک خانم داشتم. بسیار جالب بود. بعداً با شوهرم چای صبح را خوردم. چند کار را کردم.۱

 

پنج شنبه ۱۹ حمل ۱۴۰۰
      امروز صبح هم درس آنلاین داشتم. چند میل را نوشتم و فرستادم. کارخانگی دری را کمی کردم. نمیدانم چرا اما تمام روز مصروف بودم.      ۱

 

جمعه ۲۰ حمل ۱۴۰۰
      صبح درس آنلاین داشتم. بعد از چای صبح اسناد را ترجمه کردم. بعداً به پستخانه رفتم و برگشتم. کار خانگی را تهیه کردم. از یک میل تعجب کردم اما خوشحال بودم. مشق را تمرین کردم.      ۱

 

شنبه ۲۱ حمل ۱۴۰۰
      هوا در اوکیناوا گرم اما سرد است. یعنی درجه حرارت بلند است اما صبح و شب به کمپل ضرورت است. در خانه اسناد انگلیسی را خواندم و ترجمه کردم. شام یک نامه با کارت‌های زیبا را گرفتم.      ۱

 

یک شنبه ۲۲ حمل ۱۴۰۰
      چون رطوبت امروز زیاد نبود، ۲۰۰ کارت‌های باقی مانده را آماده کردم. بعد از ظهر پسته رسان به خانه یک پارسل را رساند. از پدرم بود! پارسل با نامه پر از شیرینی ها و مانتو، دامپلینگ چینی ها زیاد بودند. واو!       ۱

 

دو شنبه ۲۳ حمل ۱۴۰۰
      از شش بجه صبح درس آنلاین داشتم. خانم شاگرد همیشه پر از شوق است. بعد از چای صبح،‌ اسناد را به انگلیسی ترجمه کردم. دیگر درس دری داشتم. در این بار من شاگرد استم. زمانیکه شعر سعدی را میخواندیم، خوشحال بودم. همین وقت مانند چشمه است. چشمه زیب و علوم است. از استاد چند سوال پرسیدم و به من مشورت های مفید  داد.        ۱

 

سه شنبه ۲۴ حمل ۱۴۰۰
      امروز هم درس آنلاین داشتم. بعد از چای صبح و خدا حافظی کردن با شوهرم، اسناد انگلیسی را ترجمه کردم. بعد از ظهر یک امتحان را دادم. بعداً به زبان دری و جاپانی چهار نامه را آماده کردم. فردا دوبار نگاه میکنم. شب دربارهٔ ترانه بهار افغانستان مقالهٔ بلاگ را نوشتم. این ترانه را خوش دارم. آه در اینده بهار افغانستان را میخواهم ببینم.        ۱

 

چهار شنبه ۲۵ حمل ۱۴۰۰
      بعد از درس آنلاین صبح، چای صبح را خوردم. امروز ناتّو بود. ناتو یک غذای جاپانی است. این غذا لوبیای سویا تخمر کرده است. ناتو چسپناک است. معمولا آنرا بالای برنج میریزم و میخورم.        ۱

 

پنج شنبه ۲۶ حمل ۱۴۰۰
      امروز هوا ابرآلود بود. کار ترجمه را کردم. یک سؤال به من آمد و جواب دادم. شب پشت کاغذ لشم خوشنویسی را مشق کردم.        ۱

 

 جمعه ۲۷ حمل ۱۴۰۰
      امروز چیزی خوشحال داشتم. در وقت کوتاه اما مانند نسیم ملایم بود. با کسی صحبت کردم. صبح سردردی زیاد داشتم اما درس آنلاین، ترجمه اسناد، رفت و آمد به پستخانه و غیره را کردم. این هفته بسیار کار کردم. علاوه بر این، خواستم که مقاله بلاگ را بنویسم شاید فردا ممکن باشد!؟        ۱

 

 شنبه ۲۸ حمل ۱۴۰۰
       تا هفت و نیم بجه صبح خوابیدم. خواب عمیق و خوب بود. سردردی ام رفت. شکر. بعد از ظهر دو نامه را آماده کردم. بعداً اسناد را ترجمه کردم. نسیم ملایم به اطاق آمد.        ۱

 

 یک شنبه ۲۹ حمل ۱۴۰۰
       امروز هم تا هشت بجه خوابیدم! کاملاً جور شدم. صبح و بعد از ظهر اسناد سخت را ترجمه کردم. بعداً چون امروز رطوبت زیاد نبود، حدود ۱۰۰ کارت باقی مانده را آماده کردم. شکر. برای نان شب پلوی غذای حاصلات بحری را آمداه کردم.        ۱

 

 دو شنبه ۳۰ حمل ۱۴۰۰
       آه! دیروز یک شنبه نه  بلکه شک شنبه نوشته بودم!! نمیدانم چرا...!؟ صبح درس آنلاین داشتم و اسناد را ترجمه کردم. بعد از برگشتن از پستخانه به حساب انجمن خوشنویسان پیام فرستادم. چون آخیراً تقریباً هر روز به پستخانه میروم، شوهرم به من گفت: پستخانه مانند خانه دوم تان است! گفتم: یقیناً.        ۱

 

سه شنبه ۳۱ حمل ۱۴۰۰
       صبح درس آنلاین داشتم. بعداً در باره انگلیسی یک پیام را یافتم. امروز روز اول ماه ثور بود.

دفتر خاطرات روزانه