dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

۱۳۹۹ حمل

dandelion

Image by Pexels from Pixabay

 

دفتر خاطرات روزانه

 

جمعه ۱ حمل ۱۳۹۹
  عید نوروز مبارک! امیدوارم که سال ۹۹ برای هرکس سال آرام و خوش باشد. از هر روز میخواهم بهترین استفاده را کنم.۱
 
شنبه ۲ حمل ۱۳۹۹
دیروز چاشت رفتن به شمالترین قسمت اوکیناوا، دایسیکی رینزان، را تصمیم گرفتم. سپس امروز شوهرم و من به آنجا  در موتر رفتیم. دایسیکی رینزان در باغ ملی است. آنجا محیط طبیعی اصلی دارد. درخت‌ها و سنگ‌ها زیبا بودند. امروز برای نیم راه موتر را راندم. تقریباً بدون برک کردن، فقط با گاز دادن موتر را راندم. ۱

 

یک شنبه ۳ حمل ۱۳۹۹
امروز به سوپر مارکت رفتم. در اوکیناوا هم ذخیره ماسک ندارند. اما کاغذ تشناب و غیره همیشه موجود است. شاید اکثریت مردم اوکیناوا وارخطا نباشند. نتنها مردم اوکیناوا بلکه مردم دیگران در سراسر جهان را که حتی اگر کمی تشویش کنند، خودداری میکنند و احتکار نمیکنند احترام میکنم... ۱

 

دو شنبه ۴ حمل ۱۳۹۹
صبح اعلام لغو شدن یک نمایشگاه را دیدم. این نمایشگاه قرار بود که در ماه آینده برگزار شود و آنجا کمک میکنم. چاره ندارد. این چیزی است که خدا میخواهد. در حال حاضر میخواهم منتظر فرصت مناسب باشم. ۱

 

سه شنبه ۵ حمل ۱۳۹۹
دیشب لازانیا (خمیر برگ) را پختم. لازانیا یک غذای ایتالیایی (ایتالوی) است. از لعاب گوشت کوفته باسی که پریروز شوهرم بمقدار ۵ خوراک پخته بود و لعاب سفید که دیشب پخته کرده بودم استفاده کردم. یک لعاب، پاستا برگی، لعاب دیگر، و پاستا برگی را روی هم گذاشتم. در آخر پنیر پودر و نان پودر را رویش گذاشتم. در اجاق این لازانیا را برای ۱۵ دقیقه بریان کردم.۱ 
امروز صبح و ظهر کار ترجمه را کردم. در این بار اسناد جاپانی را به انگلیسی ترجمه میکنم.۱

 

چهار شنبه ۶ حمل ۱۳۹۹
امروز هم ترجمه کردم. نزدیک سه هفته پیش تا حالا چراغ حمام سوخته و من گرفتن شیپ چراغ را سعی کردم اما نتوانستم. بالاخره امروز صبح شوهرم شیپ را  گرفت و آن چراغ را برداشت. الحمدلله. بعد از ظهر با این چراغ کهنه به نزدیکترین دکان رفتم تا چراغ نو را بخرم. آنجا عین چراغ نداشت. سپس به خانه برگشتم. وقتیکه کلید اطاق را میگرفتم، آن چراغ از دستم لغزید و به زمین افتاد و شکست. چون هیچ کس نبود، کسی زخمی نشد. در جاپان میگویند که زمانیکه چیزی میشکنت، آن چیز بعوض صاحبش میشکند.۱

 

پنج شنبه ۷ حمل ۱۳۹۹
امروز هم اسناد را ترجمه کردم. تقریباً تمام شد. اما لازم است که فردا قبل از تقدیم دوباره نگاه کنم. دیگر با کسی درباره چیزهای رنگارنگ حرف زدم. وقت خوش گذشت. مانند نسیم بهار بود. امشب به درس گل آرائی رفتم. ازشاخچهٔ گیلاس، لاله و غیره استفاده کردم. همیشه گل‌های قشنگ را به خانه میگیرم.۱

 

جمعه ۸ حمل ۱۳۹۹
 امروز شوهرم به بیرون اوکیناوا رفت. تقریباً شش بجه از او خداحافظی کردم. صبح من شش سند را دو باره نگاه و به شرکت تقدیم کردم. برای نان چاشت سالاد بزرگ را تهیه کردم. پیاز، گویا، سمارق، با زیره سبز، تونا کنسرو شده و مرغ دودی را مخلوط کردم و خوردم. (نوش جان!) تنها با اضافهٔ زیره سبز سالاد عادی به سالاد شرق میانه تبدیل میشود! الحمدلله.۱

 

شنبه ۹ حمل ۱۳۹۹
 امروز هوا در اوکیناوا ابرآلود بود. دیگر باران شدید میبارید. از چند روز پیش، من از جاکت‌ها ویا لباس زمستانی شسته شده پخپلک‌ها را با ریش تراش میگرفتم. این مدت هم برایم وقت خوشحال است. در عین اینکه یک یک پخپلک را میگیرم تا زیاد نازکتر نشود، از لباس‌ زمستانی تشکر میکنم و تا زمستان آینده خداحافظ میکنم. تغییر لباس‌ها برای فصل نو یکی از رسوم جاپان است. ۱

 

یک شنبه ۱۰ حمل ۱۳۹۹
 دیشب شوهرم به خانه برگشت. چون دیشب باران میبارید، صبح هوا در اوکیناوا صاف بود. در همسایگی پرنده‌گان گوناگون زیاد میخواندند. شنیدم که در منطقه کانتو برف بهاری میبارید.۱

 

دو شنبه ۱۱ حمل ۱۳۹۹
 دیشب چون چراغ نو را خریدم، حمام تاریک روشن شد. چراغ برای زندگی ما مهم است. امروز کمی ترجمه کردم. دیگر درس دری را گرفتم. استاد چپن را میپوشند. آن چپن به او خیلی میآمد.۱

 

سه شنبه ۱۲ حمل ۱۳۹۹
 دیشب یک خبر را شنیدم که دستور روز المپیک و پارالمپیک توکیو تعیین شد. المپیک در سال آینده از  ۲۳ جولای تا ۸ آگوست و پارالمپیک از ۲۴ آگوست تا ۵ سپتمبر است.  خدا کند که تا آن وقت وضعیت بهداشت در سراسر جهان بهتر باشد...۱

 

چهار شنبه ۱۳ حمل ۱۳۹۹
 هر روز در خانه کمی جمناستیک میکنم تا بدنم را نرم کنم. دیشب در تلویزیون یک ورزشکار یک تمرینش را نمایش داد. آن تمرین چنین است: یک دستمال را تهیه میکنید. ایستاده میشوید. در عین اینکه پاهایتان را به پهنای شانه باز میکنید، خود را خم میکنید. دستمال را روی‌ زمین جلو و عقب میبرید. معلوم میشود که این آسان باشد اما خیلی مشکل است. برای عضلات شکم و پشت بسیار مؤثر است.۱

 

پنج شنبه ۱۴ حمل ۱۳۹۹
 صبح درد عضله شکم شدید داشتم! آه، آن جمناستیک خیلی مؤثر بود. راستی، چون از دو هفته یا بیش، روی زنخم چند بخار برآمد و کلان شد. گرچه مرهم را بالای آنها میگذاشتم اما بدتر شدند، پیش داکتر جلدی رفتم. در بازگشت به یک دکان رفتم و ده دانه ساجق کوکاکولا را خریدم تا پوقانه ساجق بسازم. دیگر یک سوم فلم داکتر ژیواگو را دیدم. بازیگر عمر شریف و جولی کریستی قشنگ بودند. امشب به درس گل آرائی رفتم. ۱

 

جمعه ۱۵ حمل ۱۳۹۹
 صبح چند اشتباه در دفتر خاطرات دیروزی پیدا و اصلاح کردم. آه... چون کار دیگر نداشتم،‌ کار خانگی دری را کردم و سپس دو سوم باقی مانده فلم داکتر ژیواگو را دیدم. عشق حقیقی چیست؟ شاید صبر و تحمل برای کسی را که دوست دارید باشد؟۱

 

شنبه ۱۶ حمل ۱۳۹۹
 دیشب کار نو را گرفتم. الحمدلله. صبح  آب را جوشاندم. چون از چایجوش شفاف استفاده کردم، آب جوش را میدیدم. حباب‌ها ریز از پایین به سطح آب میرفتند و رفته رفته حباب‌ها بزرگتر میشدند تا آب جوش آمد. حالت تبدیل برایم زیبا بود.۱

 

یک‌شنبه ۱۷ حمل ۱۳۹۹
 دیشب از شوهرم میل دعوت «لاین» را گرفتم اما رد کردم. چون مراقبت را خوش ندارم، نمیخواهم به آسانی و بلا فاصله با کسی اتصال شوم. بعضی اوقات دیگران به من گفتند که فکرتان خودخواه است و باید سازش کنید. شاید فکرم کمیاب باشد اما میل یا نامه برایم کافی است. آیا من از عصر 5G پس میمانم؟

 

دوشنبه ۱۸ حمل ۱۳۹۹
 امروز اسناد نو را ترجمه کردم. بعد از چاشت، درس دری را گرفتم. درس بسیار مفید بود و وقت خوش گذشت. در چنین وقت، متوجه شدم که چیزهای عادی که صحتمند استیم و وقت برای درس داریم خیلی قیمتی و نعمت خدا استند. از استادم، مثل همیشه بسیار تشکر مینمایم.۱

 

سه‌شنبه ۱۹ حمل ۱۳۹۹
 امروز هم کار ترجمه را کردم. یکی از چیزهای بهتر کار ترجمه است که از فکر نویسندگان میتوانم پیروی کنم. راستی، صبح یکی از ساده ترین و مؤثرترین جمناستیک را پیدا کردم! آن چنین است: اولاً، برپشت میخوابید. سپس از زمین تا بالا کمر پای تان را خیلی آهسته بلند میکنید. بعداً، برای مدت سی ثانیه یا یک دقیقه پای تان را بسیار آهسته پایین میکنید. این جمناستیک به عضله شکم درد قوی میآورد. ۱

 

چهارشنبه ۲۰ حمل ۱۳۹۹
 امروز هم کار ترجمه را کردم. ظهر یک تلفن را گرفتم. گفت: به سبب تأثیر ویرس کرونا، تا آخر این ماه، درس گل آرائی موقتاً متوقف میشود. گفتم: بلی. تشکر میکنم. خدا حافظ. حتی اگر تلفن نمیآمد،‌ من ارتباط میگرفتم و نرفتنم را اطلاع میدادم.۱

 

پنج شنبه ۲۱ حمل ۱۳۹۹
 چون بهار آمد، برای نان دیشب از باقلا (سورامامی) استفاده کردم و با باقلا، سمارق، تونا خام و قیماق تازه پاستا را پخته کردم. این غذا شاید غذای ایتالوی نه، بلکه فرانسوی باشد. رنگ‌ها سبزی (باقلا)، قهوه‌ای (سمارق)، سرخی (تار مرچ) و سفید (سرشیر تازه) بود. نوش جان! شوهرم به من گفت: این یکی از بهترین پاستاها که خورده‌ام است! الحمدلله. امروز ظهر کار ترجمه را دو باره نگاه و تقدیم کردم. ۱

 

جمعه ۲۲ حمل ۱۳۹۹
 دیروز تاریک و سرد بود اما امروز هوا صاف بود. خورشید تابان نعمت است! چند روز پیش یک قطی ساجق کوکاکولا را خریدم. یک قطی ۶۰ دانه دارد. واو! شصت دانه...! این رؤیای کودکی بود!!  در حقیقت، یک قطی همیشه ۵ دانه خوش چانس دارد. اگر آن دانه را بیابید، در دکان یک دانه دیگر را مجانی میدهند. امروز یک دانه خوش چانس یافتم. ۱

 

شنبه ۲۳ حمل ۱۳۹۹
 امروز سردردی بودم. چون دیشب قهوه زیاد نوشیدم، صبح دیر برخاستم. راستی تا حالا فلم «خانه دوست کجاست؟» را ندیده ام. شوهرم همیشه میگوید: آن فلم عظیم را ندیده‌ای!؟ باور نکردنی!! عباس کیارستمی یکی از کارگردان‌های بزرگ است...  سپس بعضی اوقات در انترنت آن را میپالیدم. قیمتش خیلی بلند بود. نتوانستم بخرم. اما امروز در امازون یک باکس دی وی دی برای فلم های عباس کیارستمی را پیدا کردم و فرمایش دادم.  ده روز پس به خانه میآید. من منتظرش استم. ۱

 

یک شنبه ۲۴ حمل ۱۳۹۹
 زمانیکه از چپ تا راست فارسی اچ‌تی‌ام‌ال را مینویسم، با اضافه کردن کلمه انگلیسی ترتیب کلمات مخلوط میشود. تا جائی که بررسی کردم، حل نشد. ازاین رو، کلمه انگلیسی HTML نه،‌ بلکه فارسی  اچ‌تی‌ام‌ال را نوشتم. آه... چاره دارم؟ بلی! بالاخره، چاره داشتم. الحمدلله.۱

 

دو شنبه ۲۵ حمل ۱۳۹۹
 تا حالا شوهرم به دفتر میرفت و کار میکرد. اما از امروز دو یا سه روز در هفته در خانه کار میکند تا از ویرس کرونا جلوگری کند. لذا در خانه بود. امروز کار ترجمه را کردم.۱

 

سه شنبه ۲۶ حمل ۱۳۹۹
 اخیراً در اوکیناوا سردتر از سال عادی است. امروز برای تغییر حالم،  ناخن‌هایم را رنگ کردم. رنگ مانیکور گل گیلاسی بود. رنگش صورتی یا شفتالوی رقیق بود.۱

 

چهار شنبه ۲۷ حمل ۱۳۹۹
 چای صبح امروز نان تست و مزه‌‌دار بود. چند روز پیش یک اعلان برای شرکت سس مایونز را دیدم. در این اعلان، آقای ساتو تاکیرو، یکی از بازیگرها مشهور جاپانی ظاهر شد. او  آن نان تست را تهیه کرد. این چنین است: اول، بالای چارچوب نان تست سس مایونز را میاندازید. دوم، در چارچوب تخم (و پنیر) را میاندازید. سوم، این را بریان میکنید. این بسیار آسان و ساده است اما آن تست مزه‌دارتر از انتظار بود.  بعداً، اسناد ترجمه را دوباره نگاه و به شرکت تقدیم کردم.۱

 

پنج شنبه ۲۸ حمل ۱۳۹۹
 صبح معماران داربست را جدا کردند. مانده نباشید. از کارشان تشکر میکنم. چون داربست در بیرون نبود، اطاق روشنتر شد.۱

 

جمعه ۲۹ حمل ۱۳۹۹
 امروز هوا صاف بود. برای مسابقه ترجمه یک سند را ترجمه کردم. فردا یا پس فردا دوباره نگاه و تقدیم میکنم. نمیدانم نتیجه‌اش چه میشود، اما ترجمه کردن آن سند برایم مفید بود.۱

 

شنبه ۳۰ حمل ۱۳۹۹
 امروز هوا گرم بود. در اوکیناوا بلندترین درجه حرارت ۲۶ بود. بعد از ظهر یک بکس دی وی دی کارگردان عباس کیارستمی که فرمایش داده‌ بودم رسید! واو! این بکس بسیار زیبا بود. برای تحفهٔ فلم «خانه دوست کجاست؟»، ۵ کتابچه و ۵ چوق الف ضمیمه شدند. یک کتابچه و یک چوق الف به شوهرم دادم. امشب میخواهم آن فلم را ببینم۱

 

یک شنبه ۳۱ حمل ۱۳۹۹
 امروز آخر روز ماه حمل بود. هوا در اوکیناوا ابر آلود بود. بعد از ظهر برای مسابقه ترجمه، ترجمه شده را دوباره نگاه و تقدیم  کردم.۱

 

 

 دفتر خاطرات روزانه