dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

۱۳۹۸ دلو

winter-rose

Image by Katzenfee50 from Pixabay

 

دفتر خاطرات روزانه

 

  سه‌شنبه ۱ دلو ۱۳۹۸
  تمام روز کار ترجمه می‌کردم. الحمدلله. تمام کردم. فردا میخواهم این کار ترجمه شده‌گی را دوباره نگاه کنم. راستی یک سؤال دارم. هر صبح و شب با موبایلم آب و هوای کابل، مزار شریف و هرات را میبینم. باوجود این که مزار شریف شمال‌تر از کابل و هرات واقع است، چرا آب و هوایش سردتر نیست؟ مثلاً آب و هوا اکنون کابل صفر درجه و هرات چهار درجه اما مزار پنج درجه است. ارتفاع مزار ۳۵۷ متر، کابل ۱۷۹۱ متر و هرات ۹۲۰ متر است... آها فهمیدم!   ۱

 

  چهارشنبه ۲ دلو ۱۳۹۸
   در صبحدم، یعنی شش بجه به بیرون رفتم تا بدوم. در آسمان هلال باریک قشنگ را دیدم. رنگ هلال طلا‌ئی بود. خواستم که او را تا ابد ببینم. چون در اوکیناوا چراغ‌ها قلیل است، فکر کردم که دویدن قبل از طلوع آفتاب کمی خطرناک باشد. بعد از چای صبح،  کار ترجمه را دوباره نگاه  و تقدیم کردم. الحمدلله.۱

 

  پنج‌شنبه ۳ دلو ۱۳۹۸
   امروز چند روزنامه به دری را خواندم و چند میل را فرستادم. در شام به درس گل آرائی رفتم. مسافت بین خانه‌ام و جای این درس تقریبا سه کیلومتر است. چون آب و هوا در اوکیناوا بسیار گرم بود، اکثر مردم پیاده میرفتند.۱

 

  جمعه ۴ دلو ۱۳۹۸
    سوار یک تکسی شدم. این راننده سابقاً ماهیگیر تونا بود. به من گفت: چند ده سال پیش زمانیکه ماهیگیر تونا بودم، معمولاً فقط یک بار در هشت ماه یا درازترین در دو سال به بندر یوکوهاما برمی‌گشتم. در آن وقت حقوق بشر یا محیط کار خوبی نداشتیم. اگر حالا یک کار داشته باشیم، هیچ کس نمیخواهند کار کنند. بعلاوه این، چیزهای دیگر جالب را گفت. ۱

 

  شنبه ۵ دلو ۱۳۹۸
    امروز برای بعضی مردم اوکیناوا سال نو چینی است.  به شهرک هایبارو رفتم. هایبارو در اوکیناوا تنها شهرک است که رو به بحر نیست. آنجا راه‌های منحنی زیاد دارد. میگویند که دلیل راه‌های منحنی در اوکیناوا بیشتر از ولایات دیگر از فکر چینی سرچشمه  دارد. آن فکر این است که از زمان قدیم مردم چینی منحنی را بهتر از مستقیم خوش دارند. ازین خاطر راه‌ها اینجا معمولاً منحنی استند. اما بعد از جنگ جهانی دوم، راه‌ها یا جاده‌های که در مدت حکومت نظامی امریکا ساخته شدند مستقیم استند.۱

 

  یک‌شنبه ۶ دلو ۱۳۹۸
    تمام روز باران بی‌صدا میبارد. آرام شد. صبح و دیگر کار ترجمه کردم.۱

 

  دوشنبه ۷ دلو ۱۳۹۸
    امروز هم در اوکیناوا گرم بود. اما میگویند که در ولایات دیگر جاپان شاید برف ببارد. تقریباً تمام روز ترجمه می‌کردم. دیگر از درس دری مفید لذت بردم. استاد از من سؤال مشکلی پرسید. نمی‌توانستم جواب بدهم...  ۱

 

  سه شنبه ۸ دلو ۱۳۹۸
   امروز هم کار ترجمه را کردم. چون فردا به توکیو میروم، حصهٔ امروز را باید تکمیل میکردم. راستی هر هفته شی‌یتاکی اورانایی را (یک فالگیر که به نام شی‌یتاکی سمارق است) میبینم. بیشتر دختران جاپانی او و فال دیدنش را خوش دارند. گفته و نوشته اش ملایم است. برای من این اضافه تر از فقط فال دیدن، یعنی آرامی روحی هم است.  ۱

 

چهار شنبه ۹ دلو ۱۳۹۸ 
صبح به توکیو رفتم. آب و هوا در توکیو آفتابی و گرم بود. آنجا هزار دل را یک دل کردم و پس دل را باز کردم. قشنگترین لبخند را دیدم. وقت تیر شد. امروز را از یاد نمی‌برم. ۱

 

پنج شنبه ۱۰ دلو ۱۳۹۸
دیشب وامروز آب و هوا در اوکیناوا سردتر از معمول بود. چرا؟ درجهٔ حرارت ۱۴ بود. هوای توکیو گرمتر از اینجا بود. امروز هم کار ترجمه را کردم.  ۱

 

جمعه ۱۱ دلو ۱۳۹۸
امروز کار ترجمه زیاد را دوباره نگاه کردم و به شرکت ترجمه فرستادم. الحمدلله. هربار از شرکت‌ها و کس‌هایکه به من کار ترجمه را میدهند سپاسگزارم. در شام باران سرد مانند اشک می‌بارید.  ۱

 

شنبه ۱۲ دلو ۱۳۹۸
  امروز برای یک همکار اوکیناوای شوهرم تحفه را تهیه کردیم. بعضی وقت به ما میوجات از حویلیش را میدهد. امیدوارم او تحفه را خوش داشته باشد.۱
  لبخند زیبا را که سه روز پیش دیدم فراموش نمیکنم. یادها یک یک به من سعادت میدهد.
  ۱

 

یک شنبه ۱۳ دلو ۱۳۹۸
  امروز کار ترجمه را کردم. حالا دو کار دارم. یک ترجمه از زبان جاپانی به انگلیسی و دیگر از عربی به جاپانی است. مقدار هر روز را تعیین کردم. در این هفته، بعلاوه این دو کار شاید هر روز وقت برای دری داشته باشم. هورا!۱

 

دوشنبه ۱۴ دلو ۱۳۹۸
  صبح چند پیراهن‌ شوهرم را اتو کشیدم. سپس هم کار ترجمه را کردم. زبان‌های عربی و دری باهم مشابه استند. اما چند کلمات مختلف است. مثلاً معنی «ما» به عربی «چیز» به دری، «مشکل» به دری «صعب» به عربی است. شام درس دری داشتم. با استاد چیزهای گوناگون را صحبت کردم. حتی اکنون سؤال زیاد دارم اما یک یک فهمیدم. بعد از درس دری، به وب سایت شرکت طیاره پروازها مراجعه کردم...  ۱

 

سه‌شنبه ۱۵ دلو ۱۳۹۸
  دیروز از یک پروژه خودداری کردم، اما امروز آنرا قبول کردم. چرا؟ نمی دانم اما چیز عالی یا جریان دیده نشده مرا به یک سو هل میدهد. چه واقع میشود؟ فقط خدا میداند. ۱

 

چهار شنبه ۱۶ دلو ۱۳۹۸
  تمام روز کار ترجمه را از زبان عربی به جاپانی کردم. این ترجمه متن قرارداد بود. کمی مشکل بود. دیگر برنامه «الجزیره» را دیدم. برای من زبان دری و  عربی نسبی نزدیک استند. ازین خاطر یک سویچ بین این زبان‌ها را ضرورت دارم. امشب کمی خسته بودم. مانده نباشم. زنده باشم...۱

 

پنج شنبه ۱۷ دلو ۱۳۹۸
  صبح کار ترجمه عربی را دوباره نگاه و تقدیم کردم. این ترجمه مشکل اما برایم خیلی مفید بود. هرزمانیکه کار نو را میگیرم، فکر میکنم که چیز عالی  واسطه میشود تا کس  به من کار نو را بدهد.  ۱

 

جمعه ۱۸ دلو ۱۳۹۸
  صبحدم خواب را دیدم. یک مرد که نمی شناسم مانند آقای عبدالله به من پیشنهاد ازدواج کرد و پس قبول کردم. در خواب فکر میکردم که باوجودیکه شوهردار استم  چرا ازدواج را قبول کردم؟؟ از این خواب متعجب شدم... ۱

 

شنبه ۱۹ دلو ۱۳۹۸
  امروز در کنار دریا قدم زدم. درختهای انار را دیدم. آن انارها خیلی خرد بودند. استاد به من گفت: انار افغانستان بسیار شرین است. درآینده میخواهم آن انار را بخورم. شام منتو را تهیه کردم.  کوفته با سبزیجات مخلوط شده را با پوست یک یک پیچیدم.  ۱

 

یک‌ شنبه ۲۰ دلو ۱۳۹۸
  امروز به سینما رفتیم. فیلم «استار وارز (جنگ ستارگان) خیزش اسکای واکر» را دیدیم. این فیلم امریکای و نهم حماسهٔ اسکای واکر است. این خیالی است اما متعجتاً حکایت اساس عمومی، درباره نیکی و بدی یا مهر ونفرت است. در این فیلم راجع به روح صحبت میکردند. اخیراً بعضی اوقات درباره دل، بدن و روح فکر میکنم. راستی، امشب بدر بود. چون آسمان ابری بود، نمیتوانستم آن را ببینم اما ماه شب چارده زیبا را تصور کردم... ۱

 

دوشنبه ۲۱ دلو ۱۳۹۸
  دیروز امتحان خدا یا ملک شاید داشته بودم. قبل از سینما وقت زیاد داشتیم و سپس به استارباکس رفتیم. معمولا به آنجا نمیروم. (یعنی دو یا سه بار در یک سال است.) به یک فروشنده گفتم: دو قهوه بدهید. و فروشنده گفت: به چشم. کدام اندازه، خورد، متوسط یا بزرگ است؟ گفتم: دو خورد، لطفاً. گفت: ۳۱۹ ین است. در یک لحظه شیطان را احساس کردم. فکر کردم که این بار هم امتحان داشته باشم. گفتم: شاید تنها قیمت یک قهوه باشد؟  گفت: راستی؟ بلی. ببخشید ۶۳۸ ین را بدهید. البته پرداختم. الحمدلله.۱

 

سه شنبه ۲۲ دلو ۱۳۹۸
  امروز بعد از طلوع آفتاب دویدم. بین ابرها نور شمس را دیدم. مانند نعمت خدا بود. بعد از چاشت فیلم «تل ابیب در آتش» را دیدم. این فیلم کومیدی حکایت یک مرد فلسطینی بود. لهجه عربی فلسطینی را زیاد شنیدم. زبانش سرزنده بود. بسیار چیزها را به یاد آوردم. در این فیلم بارها غذای حمص ظاهر شد. حمص آنجا خیلی به یاد خاطره‌های سابق افتادم.۱

 

چهار شنبه ۲۳ دلو ۱۳۹۸
  امروز کار ترجمه را کردم وپس در موبایل من اجراآت آنلین را کردم اما ناکام شدم. فردا دوباره میکنم. راستی میخواهم فیلم کومیدی را که دیروز دیدم قصه کنم. در آن فیلم یک مرد سناریو نویس فلسطینی، یک سرباز اسرائیلی و شخصیت‌ها دیگر درامه فلسطینی «تل ابیب علی نار (تل ابیب در آتش)» را که  در میان مردم فلسطینی واسرائیلی محبوبیت دارد نشان میدهد. راجع به تاریخ‌ها، بوسه طرز عربی و چیزهای گوناگنون موافق و مخالف بودند. در درامه فلسطینی بازیگرها نمیتوانند  لب به لب ببوسند. درامه افغاتستان هم بوسه طرز عربی را انتخاب میکند؟ ۱

 

پنج شنبه ۲۴ دلو ۱۳۹۸
  امروز خطوط فارسی را تمرین کردم. بعد از خواندن مقاله راجع به جشنواره‌ٔ گردشگری زمستانی بامیان، میخواهم که به آنجا بروم و ببینم چطور مردم بامیان و دیگران افغانی از این جشنواره لذت میبرند... چند روز پیش در برنامه تلویزیون یک سؤال پرسیده شد. «کجا در جهان میخواهید بروید؟» شوهرم هم از من این سو‌ٔال را پرسید. گفتم: میخواهم به هرات، بامیان، قندهار، بلخ (مزار شریف) و غیره بروم... خندید و گفت: شما راستی میخواهید به افغانستان بروید...! گفتم: بلی. طبعاً.  ۱

 

جمعه ۲۵ دلو ۱۳۹۸
  امروز کار ترجمه را کردم. چون برای این اسناد دانش اسلام را ضرورت داشتم، به  دانشنامهٔ اسلام مراجع کرده این اسناد را از زبان انگلیسی به جاپانی ترجمه کردم. امروز روز ولنتاین بود. معمولاً در کشور جاپان زن‌ها به مردان شیرینی یا چیز دیگر را تحفه میدهند.  ۱

 

شنبه ۲۶ دلو ۱۳۹۸
  امروز‍ هم کار ترجمه را ادامه دادم. بالاخره این اسناد را تمام کردم. اکنون ۴ کتاب در بارهٔ افغانستان دارم. میخواهم آنها را بخوانم.  ۱

 

یک شنبه ۲۷ دلو ۱۳۹۸
  امروز‍ هم کار ترجمه دیگر را کردم. خیلی جالب بود. فردا دوباره نگاه میکنم. هوا در اویکیناوا بارانی بود. ناگهان باران شدید آغاز شد و آن صدای باران را خوش داشتم. بعد از خوردن نان چاشت، ترجمه تمام شده دیروز را بار دیگر نگاه کردم. معمولاً مراحل نگاه کردن این است: اول، اسناد اصلی را با ترجمهٔ چاپ شده مقایسه و اصلاح میکنم. دوم، تنها اعداد را مقایسه میکنم.  سوم، آن ترجمه را بلند میخوانم و اصلاح میکنم. بعضی اوقات یافتن اشتباهات مشکل است.۱

 

دوشنبه ۲۸ دلو ۱۳۹۸
  صبح کار ترجمه را دوباره نگاه و تقدیم کردم. الحمدلله. پس تا کارت ویزیتم را تغییر بدهم، محتویات را برای چاپ سربی تهیه کردم. در این بار میخواهم ساده‌تر بسازم اما از زبانهای جاپانی، انگلیسی، عربی و دری استفاده میکنم. امیدوارم به خیر بگذرد. ۱

 

سه‌شنبه ۲۹ دلو ۱۳۹۸
  از دیشب هوا سرد شد. از خبر تازه شنیدم که در منطقه کیوشو برف می‌بارید.  دیشب درس دری داشتم. ما چیزهای گوناگون را حرف زدیم. در درس جمله درباره عشق، هوس و کمبود را نوشتم و پس استاد به من تشریح کرد. اخیراً فکر میکنم چه کمبود دل دارم و قیمت دودلی خود را با هوس دیگر میپردازم یا نه. تنها میخواهم آن کمبود را ببینم نه تا آنرا پر کنم بلکه تا بفهمم. ۱

 

چهارشنبه ۳۰ دلو ۱۳۹۸
  صبح ترجمه نو را دوباره نگاه کردم و به شرکت ترجمه فرستادم. الحمدلله. چاشت به سوپر مارکت رفتم تا سبزیجات، گوشت‌ و نان را بخرم. بیشتر مردم ماسک زده بودند اما من ماسک نزدم...۱

 

 دفتر خاطرات روزانه