dari dari dari

アフガニスタン、ダリー語について

سرطان ۱۴۰۱

Image by andrew kim from Pixabay

دفتر خاطرات روزانه

 

  چهار شنبه ۱ سرطان ۱۴۰۱
   ماه سرطان رسید و مبارک!‌ داستان کوتاه را دوباره خواندم. بعد از ظهر کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بعداً کمرم کمی درد میکرد. هنوز هم درد دارم. چرا؟ قبل از نان شب، خوشنویسی را تمرین کردم. ازش لذت بردم. شب در کلاس خط اشتراک کردم. شکر. فردا آهنگ کتاب میکنم.      ۱

 

  پنج شنبه ۲ سرطان ۱۴۰۱
   امروز در اوکیناوا روز یادبود از قربانیان جنگ جهانی دوم بود. صبح داستان کوتاه را دوباره دیدم. بعد از ظهر کتاب را تا آخر خواندم.      ۱

 

  جمعه ۳ سرطان ۱۴۰۱
   طول روز برای دکان آنلاین عکس‌ها را دوباره گرفتم، آپلود و تبدیل کردم. دیزاین سایت دکان را کمی تغییر دادم. خصوصاً داتای برچسب‌های «سلام» را تهیه کردم و آن را به چاپخانه فرستادم. شکر.      ۱

 

  شنبه ۴ سرطان ۱۴۰۱
   بعد از اینکه از خواب بیدار شدم و شاور گرفتم، به آشپزخانه رفتم و متوجه شدم که تنها قوطی بادنجان رومی باقی بود. قوطی ها را دیشب گذاشته بودیم تا خشک شوند. شاید شوهرم قوطی را که خودش نوشیده بود به زباله‌دانی انداخت اما قوطی دیگر را نه. چرا؟ غمگین شدم. بعد از اینکه شوهرم از دویدن برگشت و شاور گرفت و کمی استراحت کرد، این را برایش گفتم. فهمید.      ۱

 

  یک شنبه ۵ سرطان ۱۴۰۱
   بسیار عمیق خوابیدم. امروز کار را ادامه دادم. برای نان شب، شوهرم با ترکاری رنگا رنگ سالاد کوب زیبا را تهیه کرد. شکر. بسیار مزه دار بود. اگر او کورس باز نمیکرد، شاید آشپز میشد. ضمناً شب برنامهٔ عصر قدیم جاپان را دیدم. این بار فکر میکردم که قهرمانش مرد. آه. غلط فهمیدم. شش ماه باقی مردان دیگر به نوبت قهرمان میشوند؟      ۱

 

  دو شنبه ۶ سرطان ۱۴۰۱
   خواب جالب را دیدم. صبح یک کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. شاگرد در قهو‌ه‌خانه بود. در طول درس، موسیقی کلاسیک میشنیدم. بعداً اسناد را چیک کردم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. با استاد صحبت کردم. ازش لذت بردم. من خودم را شِق گفتم. فکر کردم که استادم پر از طنز یا فکاهی است. آهنگ صحبت بیشتر را کرده بودم. بهر حال درس امروز هم خیلی مفید بود. شکر.      ۱

 

  سه شنبه ۷ سرطان ۱۴۰۱
   کار را ادامه دادم. بعد از ظهر یک کلاس آنلاین داشتم. خوب. قبل از کلاس دیگر امشب، متوجه شدم که برنامه رو در رو ادامه داشت! واو!. همینطور که دیروز استاد به من گفت.      ۱

 

  چهار شنبه ۸ سرطان ۱۴۰۱
   خواب را دیدم. روزی به شهر ناشناس رفتم و بطور غیرمنتظره با کسی روبرو شدم. خواستم که به قول خودم وفا کنم اما دلش تغییر کرده بود. چند بار بطور جدی صحبت کردم اما نه. چیزهای دیگر را صحبت کرد و درباره قول نخواست گپ بزند. بعداً از خواب بیدار شدم.      ۱

 

  پنج شنبه ۹ سرطان ۱۴۰۱
   صبح اسناد را تزیین کردم. بین کار تزیین، یک کلاس آنلاین داشتم. خوب گذشت.  چون که صبح کولر خاموش شد، فکر کردم که باتری ریموت کنترول خلاص شده. از این رو، بعد از تمام کار، به دکان رفتم. برگشتم و باتری را تبدیل کردم اما کار نکرد! آه. شاید کولر خراب شده باشد. چاره ندارم.      ۱

 

  جمعه ۱۰ سرطان ۱۴۰۱
   طوفان می آید. گرچه هنوز نزدیک نبود اما بعضی اوقات باران بسیار شدید بارید و باد تند وزید. برای درس فردا اسناد را خواندم و ترجمه کردم. بعد از سه بجه به آرایشگاه رفتم. در باره آفرو با آرایشگر صحبت کردم و تشریح کرد که با موهایم چطور میشود. بعد چرت زدم و تصمیمم تغییر کرد. وقت درازتر از انتظار طول کشید. تقریباً ۷ و نیم بجه بود. از آرایشگر بخشش خواستم و ممنونم.      ۱

 

   شنبه ۱۱ سرطان ۱۴۰۱
   صبح طوفان هنوز هم به جزیره اوکیناوا نرسیده. قبل از ظهر ناگهان نیم شیپ چراغ  افتاد. بسیار حیرت شدم. بعد از ظهر برای مدتی دو ساعت، درس آنلاین انگلیسی داشتم. بعداً باران شدید آغاز شد.       ۱

 

   یک شنبه ۱۲ سرطان ۱۴۰۱
    طوفان از اوکیناوا گذشت اما بعضی اوقات باران شدید بارید. چون کلاس دیشب خوشنویسی به امشب برگزار شد، در این درس شرکت کردم.       ۱

 

   دو شنبه ۱۳ سرطان ۱۴۰۱
  کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بعد از نان چاشت درس دری داشتم. بسیار خوب گذشت. خاتمهٔ درس، در زووم آواز شنیده نمیشد. نمیدانم چرا اما تا هفته آینده خدا حافظِ کردیم.       ۱

 

   سه شنبه ۱۴ سرطان ۱۴۰۱
  صبح، دیگر و شب کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. برای درس‌ها هر سند را خواندم و ترجمه کردم. شام متوجه شدم که پیش در، بالای کفشم کفش شوهرم است. کفشم لگد شده. آه. اما من هم یک اشتباه کردم! شب بعد از ده بجه که درس انگلیسی را تمام کردم،  به پیغام شوهرم متوجه شدم، «چون که دروازه قفل شده، نمیتوانم به خانه وارد شوم.» هیهات!! زودی به در رفتم و باز کردم. «بسیار ببخشید. معذرت میخواهم!».       ۱

 

   چهار شنبه ۱۵ سرطان ۱۴۰۱
  صبح برای انتخابات پارلمان به بیرون رفتم. بعد از برگشتم، کار جدید را گرفتم. به شرکت جواب دادم. اسناد را از جاپانی به انگلیسی ترجمه کردم. شب درس خوشنویسی داشتم. بسیار مفید بود. ازش لذت بردم.       ۱

 

   پنج شنبه ۱۶ سرطان ۱۴۰۱
  از صبح تا بعد از ظهر ترجمه را ادامه دادم. بعداً برای درس انگلیسی آینده اسناد را خواندم و ترجمه کردم. و پس یوگا کردم. ضمناً برچسب های «سلام» رسید. شکر.       ۱

 

   جمعه ۱۷ سرطان ۱۴۰۱
   صبح ترجمه را ادامه دادم. بعداً از برچسب‌های «سلام» عکس گرفتم. بعد از ظهر برای تزیین، سه چهار ساعت کار را انجام دادم. برای نان شب کوسکوس و کباب مرغ و سالاد را تهیه کردم. مزه دار بود.       ۱

 

   شنبه ۱۸ سرطان ۱۴۰۱
   صبحدم کار خانگی دری را تهیه کردم. بعد از چای صبح به استادم فرستادمش. از ده تا ۱۲ بجه برای مدتی دو ساعت کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بعدا از نان چاشت، پیش طبیب سوزن رفتم. بهتر شدم. شکر. در راه خانه، به سوپرمارکت رفتم تا ترکاری و ماهی بخرم. چون که دیروز ترور واقع شد و برای حفاظت کمپاین کاندیدان انتخابات پولیس زیاد جمع شدند. بعد از نان شب، به سخن شوهرم «اگر وزن بدنت چند کیلوگرام زیاد تر شود، هم وزن میشویم...» بسیار حیرت شدم. « حالا بسیار لاغر استی. زمانیکه ازدواج کردیم، بیش از ۱۵ کیلوگرام زیاد تر داشتی. دویدن تو را لاغر کرد. آه. چاره ندارم.»       ۱

 

   یک شنبه ۱۹ سرطان ۱۴۰۱
   صبح تا ظهر کار خانگی درس آنلاین انگلیسی را چیک کردم و به شاگرد فرستادم. بعد از نان چاشت، اسناد ترجمه را چیک کردم. فردا صبح دوباره میبینم. بعد از نان شب، شوهرم همیشه بالای کف اطاق شراب را مینوشد. دستش به گیلاس خورد و چپه شد. آب سرخ بالای کف و قالین ریخت. بعد خشکش کردیم، در قالین کمرنگ سبز، نقش درخت سرخی ظاهر شد. آه.       ۱

 

   دو شنبه ۲۰ سرطان ۱۴۰۱
   صبح اسناد ترجمه را دوباره دیدم و به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعداً یک کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. خنده و گریه آمیخته شد. بسیاد مفید بود و از درس امروز هم لذت بردم. شکر. تا هفت بجه اسناد را ترجمه کردم. چون که برای نان چاشت برنج خلاص شد و پس به سوپرمارکت رفتم تا ۵ کیلوگرام برنج بخرم. آن را به شانه گرفته و برگشتم.       ۱

 

   سه شنبه ۲۱ سرطان ۱۴۰۱
    صبح برای درس امشب اسناد را خواندم و ترجمه کردم. بعد از ظهر درس انگلیسی داشتم. خوب. به شاگرد دیگر کار خانگی چیک شده را فرستادم. از هشت بجه تا بعد از ده بجه درس انگلیسی آنلاین داشتم. خوب گذشت. امیدوارم که این شاگرد در امتحان آینده موفَق  شود.       ۱

 

   چهار شنبه ۲۲ سرطان ۱۴۰۱
    صبحدم یک خواب را دیدم. زیر درختی نزدیک خانهٔ پدر و مادرم، فیلم ای. تی. موجود فرازمینی استیون اسپیلبرگ را دیدم. ای. تی. با دستش اشاره کرد. فکر کردم که اگر نزدیک تر شوم، قدرتش مرا به فضا میبَرَد. بعداً ای. تی سنگ بقه شد. از خواب بیدار شدم.  ضمناً صبح کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب. بعد از نان چاشت، کارگر ترمیم کولر آمد. گفت «در این بار خانم، شیپ و فلتر کولر را بشوی.» انها را شستم و خشک کردم. دو ساعت کار کولر را کرد. ازش ممنونم. بعد از این که برگشت، یک پاکت رسید و آن را باز کردم. آه. اشتباه کردم. بسیار خسته شدم. آه چاره ندارم.       ۱

 

   پنج شنبه ۲۳ سرطان ۱۴۰۱
    صبح یک کلاس آنلاین داشتم. خوب. بعد از نان چاشت، کمی خواب کردم. پس برای کار را که اشتباه کرده بودم با الاستریتر دو باره تزین کردم. به شرکت چاپ میل فرستادم. بعد از هفت بجه به فروشگاه لوازم برقی رفتم تا دو تا سیم امتداد بخرم. برگَشتم و متوجه شدم که یکی از آن‌ها کوتاه‌تر بود. آه. اشتباه کردم.  پس به آنجا دوباره رفتم تا سیم غلط را به سیم درست تبدیل کنم. رسید و پول اضافه را دادم و سیم درازتر را گرفتم. شکر. در راه به خانه، فکر کردم که چه کار میکنم. اشتباه میکنم. چاره ندارم. بهر حال امشب آن حل شد. الحمدلله.       ۱

 

   جمعه ۲۴ سرطان ۱۴۰۱
    از صبح تا سه و نیم بجه با شرکت چاپ، داتای «خِرَس سفید» را رد و بدل کردم. چند بار آن را تکرار کردیم. نمی دانم چرا بی دقت شدم.       ۱

 

   شنبه ۲۵ سرطان ۱۴۰۱
    صبح برای درس دری آینده کار خانگی را ادامه دادم. اما اسکنر خراب بود. چون که از دیروز وای فای خراب بود و پرینتر و اسکنر هم کار نمی کرد. پیش برای اتصال دادن بین کامپیوتر و پرینتر کیبل را خریدم و ازش استفاده کردم اما خراب بود.       ۱

 

   یک شنبه ۲۶ سرطان ۱۴۰۱
    صبح تا شب اسناد را ترجمه کردم. بعضی اوقات از جاپانی به انگلیسی و بعضی را برعکس. متوجه شدم که دلم مانند بحر موج میزند.       ۱

 

   دو شنبه ۲۷ سرطان ۱۴۰۱
    امروز روز بحر و رخصتی بود اما من کار کردم. صبح دو درس آنلاین انگلیسی داشتم. خوب گذشتند. بعداً اسناد ترجمه انگلیسی را دو سه بار نگاه کردم و پس به شرکت ترجمه فرستادم. شکر. بعداً برای امتحان شرکت ترجمه، اسناد ترجمه جاپانی را دوبار نگاه کردم اما هنوز نمی فرستمش. فردا دوباره میبینمش.        ۱

 

   سه شنبه ۲۸ سرطان ۱۴۰۱
     در خواب هم  اسناد را ترجمه میکردم. بیدار شدم و لباس جگری پوشیدم. پس یک کلاس آنلاین انگلیسی داشتم. این شاگرد میخواهد درس‌ها را تا آخر این ماه تمام کند، و پس سه بار در هفته کلاس ریزرف کرد. بعداً به شرکت ترجمه، اسناد امتحان را فرستادم. سر وقت رسید! بعد از نان چاشت، درس دری داشتم. بسیار لذت بردم. بعضی اوقات مانند امواج‌ بحر و بعضی مثل واحه در دَشْت است...        ۱

 

   چهار شنبه ۲۹ سرطان ۱۴۰۱
     چون که باد کولر گلودردم کرد. بعد از چای صبح بهتر شد. بعضی اوقات فکر میکنم که کلمه «بهتر» به کلمه    better  انگلیسی بسیار میمانند. چرا؟ ضمناً کلاس آنلاین انگیسی داشتم. تقریباً سه بجه کار دیزین را گرفتم. یک نقطه را خواستم بگویم اما نگفتم. سکوت علامت رضا است یا سکوت زر است؟   ۱

 

   پنج شنبه ۳۰ سرطان ۱۴۰۱
     چون که در اطاق نشیمن خوابیدم و باد کولر به من مستقیماً نیامد، حلقم بهتر شد. شکر. صبح و دیگر کار را کردم و به شرکت فرستادم. فکر کردم که من مانند آدم ماشینی بودم. آه. چاره ندارم.    ۱

 

   جمعه ۳۱ سرطان ۱۴۰۱
     بعد از یک کلاس آنلاین انگلیسی صبح، چند کار خورد را انجام دادم. خوب. شام زمانیکه به صندوق پست خانه، زینه پایین میرفتم، بالای دیوارش چلپاسه دیدم. زیبا بود.    ۱

 

دفتر خاطرات روزانه